بچه که بودم گل دوست نداشتم
بچه که بودیم (یعنی مثلاً من کلاس دوم – سوم ابتدایی بودم) یکی از سرگرمیهای ما (گروهی از بچههای هم سن و سال که معمولاً در چشم بزرگترها همردیف اشرار و یا اراذل و اوباش قلمداد میشدیم. رهبر گروه و مقصر اصلی فجایع:من!) رفتن به دشت پت و پهن اطراف روستا، خصوصاً در فصل بهار، بود. از آنجایی که ما اکثراً ساکن شهر بودیم، این دشت همیشه برای ما تازگی خاص خودش را داشت. چیزی که همیشه برای من جالب بود (و هنوز هم در نوع خودش جالب است) اینکه سرگرمی پسرها عمدتاً شامل دنبال هم دویدن و زیرپایی زدن و یا سنگ پرانی به یکدیگر بود! اگر هیچکدام از اینها هم نبود به هر روی یک مبارزه در حد خون و خونریزی ترتیب داده میشد و تا پای جان بر سر عهد و میثاق بودیم تا بر حریف پیروز شویم. یکی از اختراعاتی که بنده انجام داده و توسط کمیته انضباطی متشکل از اولیا، همسایگان و جمعی از پیرزنهای همیشه در صحنه، تا پای اعدام هم برده شدم چیزی نبود جز یک سری بمبهای دست ساز پلاستیکی اندود شده با خاک نرم! به نحوی که وقتی به طرف مقابل برخورد کرد از هم بپاشد و گرد و خاک ایجاد کند. تصور کنید بعد از یک روز عملیاتی وقتی گروه تخریب چی به خانه برمیگردد منظرهی پیش روی بزرگترها چند آدم گونی مانند است که فقط چشمهایشان که باز و بسته میشود شهادت میدهد که اینان آدمیانند و نه تپههای متحرک خاکی! القصه در مقابل، سرگرمی دخترها اما فقط یک چیز بود: گل جمع کردن و در دامن انباشتن. یک روز که بندههای خدا حسابی دامن از گل انباشته بودند و ما هم که از سرگرمی خالی بودیم سراغ آن طفلانِ معصومانِ پاشکستگان رفته و گلهایشان را لگد مال کردیم. لباسهایشان همه به رنگ گلها آغشته شد و گریان و زاری کنان روانه خانه شدند و ما نیز در پی. آقایی که شما باشید، جملگی زن و مرد، چنان کتکی خوردیم که خر در تاریخ خریت نخورده است. بعد از ریکاوری، نسوان انجمن تشکیل داده و جمهوری کردند که دیگر پسران را به جمع خود راه ندهند. ما هم در یک بیانیه اعتراضیه اعلام کردیم که ما هستیم که باید شما را به جمع خود راه ندهیم. سپس مشتها را گره کرده و شعار سردادیم: پسرها شیرن مثل شمشیرن، دخترها موشن مثل خرگوشن. فردای آن روز در اثر تفکیک جنسیتی رخ داده از واقعه دیروز، راه دشت را جداگانه در پیش گرفته و در موعد همیشگی مشاهده کردیم که از مسیری جدا، دختران نیز به همان مکان رسیدهاند. کلام به درازا نرود، باز کتک کاری و باز مراجعه به منزل و باز لاپورت دخترها و باز کتک حوردن پسرها و قطع روابط دیپلماتیک بین دخترها و پسرها برای مدتی. تا اینکه بعد از مدتی به دلایلی که خاطرم نیست اوضاع به حالت عادی برگشت. باز آنها به گلها پرداختند و ما به سنگ و کلوخ و دعوا و جنگ.
- ۹۷/۱۲/۰۷