حکایت دیدار ابنسینا و ابوالحسن خرقانی و تأثیرپذیری سعدی از آن
یکی از معروفترین حکایات زندگی ابوالحسن خرقانی داستان دیدار ابنسینا با اوست. استاد شفیعی کدکنی در کتاب نوشته بر دریا که مجموعهای از مقامات ابوالحسن خرقانی است، این دیدار را از سه منبع مختلف با اندک تفاوتهایی نقل کرده است؛ دیداری که سبب دگرگونی احوال ابنسینا میشود و او را از عالم فلسفه و استدلال به عالم عرفان و کشف و شهود میکشاند:
وقتی به زیر کوه شده بود تا دَرمَنه آورد. جماعتی از خراسان عزم زیارت وی کرده بودند و آمده. چون به کنار دیه رسیدند، پیرزنی را دیدند. از صومعهٔ شیخ نشان خواستند. پیرزن گفت: دریغ این رنج شما، روزگار ضایع کردید. دلتنگ شدند و خواستند که بازگردند و بوعلیسینا مُتَنَکِّروار در میان ایشان بود، زیارتیان را گفت: بازگشتن صواب نبوَد نادیده، باری ببینیم. به در صومعه آمدند و حلقه بکوفتند. مَیْبَتِی ـ نام زن شیخ بود ـ جواب داد که: کیست و مقصود چیست؟ گفتند: زیارت شیخ. گفت: دریغا روزگار شما. کدام شیخ و کدام زیارت؟ گفتند: آخر کجاست؟ گفت: به کوه. نشان خواستند و بر اثرش رفتند. از دور بنگریستند، شخصی میآمد با خرواری دَرمَنه. چون نزدیک رسید، شیری دیدند دَرمَنه بر وی نهاده. شیخ گفت: سلامعلیکم، تا بوالحسن بار مَیْبَتِی نکشد شیر بار بوالحسن نکشد. و از شیخی عزیز شنیدم که ماری نیز در دست داشت. چون به در صومعه رسیدند اژدها و شیر برفتند (شفیعی کدکنی، ۱۳۹۱: ۲۴۰-۲۴۱؛ نیز ر.ک: ۱۴۶و ۳۶۷-۳۶۸).
استاد شفیعی کدکنی در مقدمهٔ کتاب متذکّر میشود که روایات دیگری هم دربارهٔ این دیدار در متون دیگر نقل شده است و آن را مشابه با حکایت دیدار ابنسینا با ابوسعید ابوالخیر میداند. ایشان هرچند از نظر تاریخی چنین دیداری را غیرممکن نمیداند اما با بِرْتِلْس، خاورشناس روس که اینگونه حکایات را برساختهٔ اصحاب خانقاه میداند تا با تمسّک به آنها ایمان درویشان به کرامات اولیا را نیرو ببخشند و دغدغههای عقلانی ایشان را بزدایند همعقیدهاند:
برتلس، خاورشناس برجستهٔ روسی، ظاهراً نخستین پژوهشگری است که در مسئلهٔ دیدار ابوسعید ابوالخیر و ابنسینا تردید کرده است و استدلال او بسیار استدلال استواری است، وی میگوید اینگونه حکایات را اصحاب خانقاه برای آن برساختهاند که ایمان درویشان خانقاه را به کرامات اولیا نیرو بخشند و دغدغههای عقلانی ایشان را بزدایند. همین نکته را در مورد مسئلهٔ دیدار ابنسینا و خرقانی نیز میتوان گفت. از روزگاری که دولت سلجوقی بر مرکب «کلام اشعری» وارد میدان شد، تمام کوشش نظریهپردازان این دولت قلعوقمع آثار خردگرایی در فرهنگ ایرانی بود. ستون فقرات کلام اشعری انکار عقل و آزادی ارادهٔ انسانی است و برای تثبیت دولت سلجوقی هیچ پیادهنظام و سوارهنظامی بهتر از دشمنی با خرد و آزادی وجود نداشت و این کار بر دست نظریهپردازان کلام اشعری، امثال امامالحرمین جوینی و امام محمد غزالی به زیباترین وجهی سامان گرفت. هیچ بعید نیست که در جهت گسترش همان ایدئولوژی، درویشان خانقاهها این حکایات را برساخته باشند تا آخرین رمقهای خرد ایرانی را از میان بردارند (شفیعی کدکنی، ۱۳۹۱: ۷۷-۷۸).
البته سخن ما در اینجا ناظر به اثبات یا نفی واقعیّت تاریخی این دیدار نیست، بلکه بر آنیم تا نشان دهیم که سعدی یکی از حکایات بوستان را به تأثیر از همین حکایت سروده است. البته نمونههای چنین کراماتی در حکایات صوفیه کم نیست اما شباهتهای ساختاری این دو حکایت، تأثیرپذیری سعدی را تأیید میکند:
حکایت کنند از بزرگان دین
حقیقتشناسان عینالیقین
که صاحبدلی بر پلنگی نشست
همیراند رَهوار و ماری به دست
یکی گفتش ای مرد راه خدای
بدین ره که رفتی مرا ره نمای
چه کردی که درنده رام تو شد؟
نگین سعادت به نام تو شد؟
بگفت ار پلنگم زبون است و مار
وگر پیل و کرکس، شگفتی مدار
تو هم گردن از حکم داور مپیچ
که گردن نپیچد ز حکم تو هیچ
(سعدی، ۱۳۷۵: ۴۱)
چنانکه میبینید ساختار این حکایتِ بوستان همان ساختار حکایت دیدار ابنسینا و ابوالحسن خرقانی است، البته سعدی دو تغییر در روساخت حکایت ایجاد کرده است. نخست اینکه برای شخصیتهای داستان نام ننهاده است یا بهتر است بگوییم نام شخصیتها را که «ابوالحسن خرقانی» و «ابنسینا» بودهاند، به «صاحبدلی» و «یکی» که هر دو نکره و ناشناس هستند تغییر داده است و به این شکل دایرهٔ شمول حکایت را وسعت بخشیده است. دیگر اینکه در مقامات خرقانی دلیل اینکه شیر و مار رام او شدهاند این است که او بدزبانیها و بدخُلقیهای زنش، مَیْبَتِی، را تحمّل کرده است، اما سعدی در حکایتش دلیل سرپیچی نکردن حیوانات وحشی از امر و فرمان انسان عارف و صاحبدل را سرپیچی نکردن او از فرمان خدا میداند و با این تغییر، مضمون عرفانی حکایت را ارتقا بخشیده است.
▪️منابع
ـ سعدی، مصلح بن عبدالله. (۱۳۷۵). بوستان. تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی. چاپ پنجم. تهران: خوارزمی.
ـ شفیعی کدکنی، محمدرضا. (۱۳۹۱). نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی. چاپ ششم. تهران: سخن.
[این یادداشت پیش از این در شمارهٔ دوازدهم فصلنامهٔ قلم در صفحات ۹-۱۱ منتشر شده است.]
- ۰۴/۰۳/۲۳