آیا تاکنون به تصاویری که در ذهن می پرورانید، دقت کرده اید؟
تلویزیونی را در نظر بگیرید که تمام طول ۲۴ ساعت شبانه روز روشن است؛ و بدون توقف، برنامه هایی را پخش می کند که هیچ کدام جدید نیستند. خیلی از برنامه های آن هم محتویایی منفی دارند و سالهای سال است که بی کم و کاست تکرار می شوند. گاهی از مناظر و مکانهایی برنامه پخش می کند که یا به کلی از بین رفته اند و یا آنقدر تغییر کرده اند که دیگر مثل روز اول نیستند. گاهی از آدمهایی برنامه پخش می شود که یا مرده اند و یا سالهای سال است که کسی از آنها خبری ندارد. این تلویزیون خبرهایی پخش میکند که در دنیای واقعی اتفاق نیفتاده اند؛ و پیش بینی هایی را ارائه میدهد که هیچ ربطی به واقعیتهای دنیای بیرون ندارند. و با همه این ضعفها، هم کسی برنامه های تلویزیون را به روز نمیکند و هم اینکه تمام زندگی صاحبخانه را تحت تأثیر قرار میدهد. در واقع باید گفت این تلویزیون است که صاحبخانه را هدایت میکند. آیا دوست دارید به جای این صاحبخانه باشید و به سبک او زندگی کنید؟ و بر مبنای تلویزیونی چنین ناکارآمد و سراسر دروغ و منفی بافی، برای اتفاقات مهم زندگی خود تصمیم بگیرید؟ پاسخ همه ما به این پرسش یک «نه» قاطع است. اما خبر نداریم که هر کدام از ما یکی از همین صاحبخانه ها هستیم و یکی از این تلویزیون ها داریم. آن تلویزیون «مغز» ماست و آن برنامه ها «تصاویر ذهنی» ما هستند.
هر کدام از ما یکسری «تصویرهای ذهنی» داریم که به طور روزانه آنها در ذهن خود تولید و تکرار میکنیم. ممکن است قدمت بعضی از آنها به چندین سال هم برسد! و ممکن است کمتر پیش آمده باشد که از خود بپرسیم: «به راستی این تصاویر چه هستند و در ذهن ما چه میکنند؟ از چه واقعیت بیرونی ریشه گرفته اند؟ و در نهایت اینکه، آیا این تصاویر بر روی زندگی واقعی ما تأثیری هم دارند؟»
اینکه این تصاویر چه ها هستند و از چه واقعیت بیرونی ریشه گرفته اند، مبحث دیگیری است و نیاز به مشورت با یک روانکاو دارد. اما در حالت عادی و کمتر بحرانی، می توانیم به این پرسش بپردازیم که «آیا این تصاویر بر روی زندگی واقعی تأثیر دارند؟». بله! تأثیر خیلی زیادی دارند. این مطلب تا آنجایی حائز اهمیت است که بعضی آنرا مهم ترین کشف بشر در قرن بیستم دانشته اند. حال چه کنیم؟
دفتری به این کار اختصاص دهید. یا یک فایل Word مخصوص این در سیستم باز کنید. به طور روزانه هر تصویری که به ذهنتان خطور میکند در آن بنویسید.
اگر این تصویر تکراری است میتوانید در مقابل جمله یا پارگرافی که مرتبه اول نوشته اید یک تیک بزنید و به این ترتیب تعداد تیکها یعنی تعداد دفعاتی که آن تصویر خاص در ذهنتان تکرار شده است. این کار را برای مدتی انجام دهیدو مثلاً یک ماه. با دقت پیش بروید و تمام تصاویر را یادداشت کنید. قضاوت نکنید. خودسانسوری نکنید. تنبلی هم نکنید. نه خودتان را سرزنش کنید و نه به خودتان حق بدهید که فلان مورد و فلان اتفاق من حق داشتم که به بهمان دلیل و …. فقط بنویسید. همه این حرفها بیخود و بی مصرف است و تنها کارکردشان گمراه کردن شماست. بنابراین مانند یک نویسنده سمج و پرکار این تصاویر را روی کاغذ بیاورید. مرتب به عقب برنگردید و آنها را نخوانید. بنویسید و رها کنید. شاید بگوئید که با این کار مجبورید تمام روز را به طور تمام وقت به نوشتن این تصاویر اختصاص دهید که هم حالت وسواسی به خود میگیرد و هم اینکه زمان زیادی را از شما میگیرد لذا این روش چندان منطقی نیست!
اما باید توجه داشته باشید که شما این کار را انجام میدهید تا در سالهای باقی عمر فردی موفق و سربلند و ثروتمند باشید و از دور تکراری زندگی رهایی یابید. همانگونه که یک باغدار زیرک سالهای سال برای یک درخت گردو هزینه میکند و و وقت میگذارد و بعد از بارنشینی درختهایش، به فردی ثروتمند تبدیل میشود؛ به همان قیاس این هم عاقلانه است که شما دو ماه بر روی خود کار کنید و خود را از شر عوامل دورنی و پنهانی شکست نجات دهید.
خوب حالا فرض کنید زمان مورد نظرتان به پایان رسیده. تصاویر ذهنی را دسته بندی کنید. حتماً خواهید دید که کمتر از ۵ تصویر ذهنی اصلی، ۹۰ درصد ذهن شما را اشغال کرده اند. اگر این تصاویر مثبت هستند، آنها را با تصاویر رشد یافته، تعمیم یافته و گسترده تر جایگزین کنید. اگر این تصاویر منفی هستند، آنها را با تصاویر مثبت جایگزین کنید.
این کار را مرتب تکرار کنید. هر چند که تعقیب افکار برای ما سخت است، چون در هر ثانیه چندین و چند تصویر از ذهن ما خطور میکند، اما یک خط کش خیلی خوب برای سنجش این افکار و تصاویر وجود دارند، آن هم احساسات ما هستند.
هر گاه احساس بد و منفیای داشتید بدانید چندین تصویر منفی به ذهنتان حمله کرده اند. کاری ندارد. نیازی نیست دچار ترس شوید. یادتان باشد باشد شما لیستی ار تصاویر مثبت و سازنده تهیه کرده اید.
در چنین مواقعی خود را اجبار به حس خوب کنید. خوتان را اجبار به فکر کردن به تصاویر مثبت کنید. خودتان را اجبار به یک فعالیت کنید که در راستای اهداف شماست. در حین فعالیت اصلاً به تصاویر منفی فکر نکنید. این تمرین بعد از مدتی شما را به یک مثبت اندیش پخته و حرفه ای تبدیل خواهد کرد.
در ضمن به عنوان آخرین نکته: چقدر کار عقب افتاده در زندگی خود دارید که ممکن است همان کارهای عقب افتاده، اکنون خود جزوی از مشکلات شما شده باشند؟ بهتر نیست به جای فکر و خیال و وقت تلف کردن، کارهای عقب افتاده را یکی بعد از دیگری انجام دهید. گاهی همین که کارهای کوچکی را یکی بعد از دیگری انجام میدهید خود منبعی از انرژی مثبت است. یادتان باشد که یک جاده ۷۰ کیلومتری (حتی مه آلود) را به یک کیلومتر، یک کیلومتر جلو رفتن به پایان میرسانیم.
در ضمن به عنوان آخرین نکته: چقدر کارهای عقب افتاده در زندگی دارید که ممکن است همانها خود جزوی از مشکلات شما شده باشند و اکنون منبع بزرگی از انرژی منفی اطراف شما به شمار آیند؟ بهتر نیست به جای فکر و خیال و وقت تلف کردن، کارهای عقب افتاده را یکی بعد از دیگری انجام دهید. گاهی همین کارهای کوچکی که انجام میدهیم، منبع خوبی از انرژی مثبت هستند. یادتان باشد که یک جاده ۷۰ کیلومتری (حتع مه آلود) را با یک کیلومتر، یک کیلومتر جلو رفتن، به پایان می رسانیم.