چگونه از عقاید احمقانه بپرهیزیم؟
مقدمه
برتراند آرتور ویلیام راسل (زادهی ۱۸ می ۱۸۷۲ – درگذشتهی ۲ فوریه ۱۹۷۰). ریاضیدان، منطقدان و فیلسوف بریتانیایی بود که آثارش در مورد تحلیل منطقی، فسلفهی قرن بیستم را تحت تاثیر قرار داد. برتراند راسل که موفق به کسب جایزهی نوبل نیز شد، در گفتاری کوتاه با عنوان «چگونه از عقاید احمقانه بپرهیزیم؟»، به روشنی به آسیب شناسی آفات تعصب، جزم و جمود، پیشداوری و …. در باورهای آدمی میپردازد. برای پرهیز از انواع عقاید احمقانهای که نوع بشر مستعد آن است، نیازی به نبوغ فوق بشری نیست. چند قاعدهی ساده شما را اگر نه از همه خطاها، دست کم از خطاهای ابلهانه بازمیدارد.
چگونه از عقاید احمقانه بپرهیزیم؟ اثر برتراند راسل
اگر موضوع چیزی است که با مشاهده روشن میشود، مشاهده را شخصاً انجام دهید.
ارسطو میتوانست از این باور اشتباه که خانمها دندانهای کمتری از آقایان دارند با یک روش ساده پرهیز کند: از خانمش بخواهد که دهانش را باز کند تا دندانهایش را بشمارد. او این کار را نکرد چون فکر میکرد میداند. تصور کردن این که چیزی را میدانید در حالی که در حقیقت آن را نمیدانید، خطای مهلکی است که همهی ما مستعد آن هستیم. من باور دارم که خارپشتها سوسکهای سیاه را میخورند، چون به من این طور گفتهاند؛ اما اگر قرار باشد کتابی درباره عادات خارپشتها بنویسم، تا زمانی که نبینم یک خارپشت از این غذای اشتهاکورکن لذت میبرد، مرتکب چنین اظهار نظری نمیشوم. درهرحال، ارسطو کمتر از من محتاط بود. نویسندگان باستان و قرون وسطا اطلاعات جامعی درباره تکشاخها و سمندرها داشتند. با وجود آن که هیچکدامشان حتا یک مورد از آنها را هم ندیده بودند، یک نفر هم احساس نکرد لازم است از ادعاهای جزمی درباره آنها دست بردارد.
اغلب موضوعات از این سادهتر به بوتهی آزمایش درمیآیند.
اگر مثل اکثر مردم شما ایمان راسخ پرشوری نسبت به برخی مسائل دارید، روشهایی وجود دارد که میتواند شما را از تعصب خودتان باخبر کند. اگر عقیدهی مخالف، شما را عصبانی میکند، نشانهی آن است که شما ناخودآگاه میدانید که دلیل مناسبی برای آنچه فکر میکنید، ندارید. اگر کسی مدعی باشد که دو به علاوهی دو میشود پنج، یا این که ایسلند در خط استوا قرار دارد، شما به جای عصبانی شدن، احساس دلسوزی میکنید، مگر آن که اطلاعات حساب و جغرافی شما آن قدر کم باشد که این حرفها در افکار شما تزلزل ایجاد کند. اغلب بحثهای بسیار تند آنهایی هستند که طرفین دربارهی موضوع مورد بحث دلایل کافی ندارند. شکنجه در الاهیات (theology)* به کار میرود، نه در ریاضیات؛ زیرا ریاضیات با علم سر و کار دارد، اما در الاهیات تنها عقیده وجود دارد. بنابراین هنگامی که پی میبرید از تفاوت آرا عصبانی هستید، مراقب باشید؛ احتمالاً با بررسی بیشتر درخواهید یافت که برای باورتان دلایل تضمین کنندهای ندارید.
یک راه مناسب برای خلاصی از جزمیت
یک راه مناسب برای این که خودتان را از انواع خاصی از جزمیت خلاص کنید، این است که از عقاید مخالفی که دوستان پیرامونتان دارند آگاه شوید. وقتی که جوان بودم سالهای زیادی را دور از کشورم در فرانسه، آلمان، ایتالیا و ایالات متحده به سر بردم. فکر میکنم این قضیه در کاستن از شدت تعصبات تنگ نظرانهام بسیار مؤثر بوده است. اگر شما نمیتوانید مسافرت کنید، به دنبال کسانی بگردید که دیدگاههایی مخالف شما دارند. روزنامههای احزاب مخالف را بخوانید. اگر آن افراد و روزنامهها به نظرتان دیوانه، فاسد و بدکار میآیند، به یاد داشته باشید که شما هم از نظر آنها همینطور به نظر میرسید. با این وضع هر دو طرف ممکن است بر حق باشید، اما هر دو نمیتوانید بر خطا باشند. این طرز فکر زایندهی نوعی احتیاط است.
مباحثهی ذهنی داشته باشید!
برای کسانی که قدرت تخیل ذهنی قوی دارند، روش خوبی است که مباحثهای را با شخصی که دیدگاه متفاوتی دارد در ذهن خود تصور کنند. این روش در مقایسه با گفتگوی رو در رو یک فایده و تنها یک فایده دارد و آن این که در معرض همان محدودیتهای زمانی و مکانی قرار ندارد. مهاتما گاندی راه آهن و کشتیهای بخار و ماشین آلات را محکوم میکرد، او دوست میداشت که تمام آثار انقلاب صنعتی را خنثا کند. شما ممکن است هرگز این شانس را نداشته باشید که با شخصی دارای چنین عقایدی روبرو شوید، زیرا در کشورهای غربی اغلب مردم با دستاوردهای فنآوریهای جدید موافقند. اما اگر شما میخواهید مطمئن شوید که در موافقت با چنین باور رایجی بر حق هستید، روش مناسب برای امتحان کردن این است که مباحثهای خیالی را تصور کنید و در نظر بگیرید که اگر گاندی حضور میداشت چه دلایلی را برای نقض نظر دیگران ارائه میداد. من گاهی بر اثر این گونه گفتگوهای خیالی واقعاً نظرم عوض شده است؛ به جز این، بارها دریافتم که با پی بردن به امکان عقلانی بودن مخالفان فرضی، تعصبات و غرورم رو به کاستی میگذارد.
نسبت به عقایدی که خودستایی شما را ارضاء میکند، محتاط باشید.
از هر ده نفر، نه نفر چه مرد و چه زن قویاً معتقدند که جنسیتشان برتری ویژهای دارد. دلایل زیادی هم برای هر دو طرف وجود دارد. اگر شما مرد باشید میتوانید نشان دهید که اغلب شعرا و بزرگان علم مرد هستند؛ اگر زن باشید میتوانید پاسخ دهید که اکثر جنایتها هم کار مردان است. این پرسش اساساً حل شدنی نیست، اما خودستایی این واقعیت را از دید بسیاری از مردم پنهان میکند. همهی ما، اهل هر جا که باشیم، متقاعد شدهایم که ملت ما برتر از سایر ملتهاست. ما با وجود دانستن این که هر ملتی محاسن و معایب خاص خودش را دارد، معیارهای ارزشیمان را به گونهای تعریف میکنیم که ثابت کنیم ارزشهایمان مهمترین ارزشهای ممکن هستند و معایبمان تقریباً ناچیزند. دراین جا دوباره انسان معقول میپذیرد که با سؤالی رو به روست که ظاهراً جواب درستی برای آن وجود ندارد. دشوارتر از آن، این است که بخواهیم مراقب خودستایی بشر به واسطهی بشر بودنش باشیم، زیرا ما نمیتوانیم با ذهن غیربشری مباحثه کنیم. تنها راهی که من برای برخورد با این نوع خودبینی بشر سراغ دارم، این است که به خاطر داشته باشیم بشر جزو ناچیزی از حیات سیارهی کوچکی در گوشهی کوچکی از این جهان است و همانطور که میدانیم در دیگر بخشهای کیهان هم ممکن است موجوداتی باشند که نسبت بزرگیشان به ما مثل نسبت بزرگی ما به یک ستاره دریایی است.
متن اصلی: Bertrand Russell: On Avoiding Foolish Opinions
ترجمهی ابراهیم سکافی.
پینوشت
* در خصوص این قسمت از صحبتهای برتراند راسل باید نکتهای را مد نظر داشت و آن هم اینکه ایشان یک فرد غربی است. در غرب دو مفهوم کاملاً متفاوت وجود دارد با دو کلمه متفاوت، هر دوی آن کلمات را ما یکسان ترجمه کردهایم. Theology به مفهوم آن دسته از عقاید بشری است که پرسشناپذیر هستند ولی لزوماً منشاء وحیانی ندارند. لذا قابل نقد هستند. Religion آن دسته از عقاید بشری است که در عین حال که پرسشناپذیر هستند ولی منشاء وحیانی دارند. نباید این دو کلمه را الهیات یا دین ترجمه کرد. مثلاً خواندن نماز و روزه گرفتن امری است پرسشناپذیر، یعنی هیچ یک از ابناء بشر نمیتواند بگوید به عقیدهی من این حرف اشتباه است، چون این یک امر وحیانی است که روزه و نماز را واجب میگرداند. ولی این که باید دختر را زنده به گور کرد و یا گاو مقدس است علیرغم اینکه در آن جوامع پرسشناپذیر بودهاند، یعنی کسی را یارای نقد آن عقاید نبوده، اما به دلیل اینکه این امور نشأت گرفته از منابع وحیانی نیستند لذا باید مورد نقد قرار گیرند. خیلی مهم است که بین تئولوژی و دین تفاوت قائل باشیم.