دو قدم مانده به صبح

سلام خوش آمدید

۱۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نویسندگی خلاق» ثبت شده است

بعدازظهر یک روز بهاری بارانی، ماریا دِ لالوز سروانتس که به ‎‏تنهایی رانندگی می‌کرد، اتومبیل کرایه‌‎اش در راه بارسلون توی بیابان مونه گروس خراب شد. زن بیست و هفت سالی داشت، اهل  مکزیک و زیبا و متفکر بود که چند سال پیش، در نقش بازیگر تئاتر، اندک شهرتی به‎هم زده بود. او با یک شعیبده باز کاباره ازدواج کرده بود و قرار بود به دیدن چند نفر از بستگانش در ساراگوسا برود و اوایل شب، پیش او برگردد. یک ساعتی وحشت‌زده به اتومبیل‎ها و کامیون‌ها علامت می‎داد و آنها توی آن کامیون به سرعت از کنارش می‎گذشتند. تا این که سرانجام رانندۀ یک اتوبوس قراضه دلش به حال او سوخت. اما هشدار داد که راه خیلی دور نمی‎رود.

ماریا گفت: «اهمیتی نداره. فقط می‎خوام یه تلفن پیدا کنم.»

واقعیت داشت و تلفن را هم از این رو ضروری می‎دانست که شوهرش بداند قبل از ساعت هفت نمی‎تواند پیش او باشد. او با آن کت دانشجویی و کفشهای کتانی در ماه آوریل به پرندۀ کوچک ژولیده‎ای شباهت داشت و به دنبال آن بدبیاری، خاطرش آنقدر آشفته شد که فراموش کرد کلید اتومبیل را بردارد. زنی با سر و وضعی نظامی کنار راننده نشسته بود و به ماریا حوله و پتویی داد و روی صندلی برای او جا باز کرد. ماریا سر و صورت بارانی‎اش را پاک کرد و سپس نشست، پتو را دور خود پیچید و سعی کرد سیگاری روشن کند، اما کبریتها مرطوب بود. زنی که با او روی یک صندلی نشسته بود سیگاری را روشن کرد و خواست که یکی از سیگارهایش را که هنوز خشک بود به او بدهد. سیگار که می‎کشیدند، ماریا هوس کرد درِ دلش را باز کند و صدایش را از صدای باران و سر و صدای اتوبوس بلندتر کرد. زن انگشترش را روی لبها گذاشت و حرفش را قطع کرد.

زیر لب گفت: «خوابن.»

  • ۰ نظر
  • ۱۶ مرداد ۰۳ ، ۱۹:۴۹
  • اسماعیل

مشخصات کتاب

  • نام کتاب: جنبه‌های رمان
  • نویسنده: ادوارد مورگان فورستر
  • مترجم: ابراهیم یونسی
  • نوبت چاپ: ششم
  • محل چاپ: تهران
  • ناشر: نگاه
  • سال چاپ: ۱۳۹۱
  • تعداد صفحات: ۲۲۲

نگاهی به کتاب جنبه‌های رمان 

شاید کمتر کتابی در حوزۀ نقد و نظریۀ ادبیات داستانی ‌بتوان یافت که به تمایزی که فورستر در «جنبه‌های رمان» بین داستان و طرح قائل شده است، اشاره نکرده باشد: «داستان را به‌عنوان نقل رشته‌ای از حوادث که برحسب توالی زمانی ترتیب یافته باشند تعریف کردیم. طرح نیز نقل حوادث است با تکیه بر موجبیت و روابط علت و معلول. «سلطان مرد و سپس ملکه مرد» داستان است؛ اما «سلطان مرد و پس از چندی ملکه از فرط اندوه درگذشت» طرح است؛ در اینجا نیز توالی زمانی حفظ شده، لیکن سببیت بر آن سایه افکنده است» (فورستر، ۱۳۹۱: ۱۱۸ ـ ۱۱۰).

  • اسماعیل

مروری بر کتاب شناخت هنر رمان 

کتاب «شناخت هنر رمان» یکی از بهترین‌ کتاب‌ها در حوزۀ نقد و نظریۀ ادبیات داستانی است. کاترین لِوِر، نویسندۀ این اثر، استاد ادبیات دانشگاه ولزلی ایالت ماساچوست است. او در این کتاب به‌صورت کاملاً عینی و آموزشی و به‌دوراز بحث‌های انتزاعی به تأمل دربارۀ رمان پرداخته است و حاصل سال‌ها تدریس این واحد درسی را با زبانی ساده، روان و دقیق با ما به اشتراک گذاشته است.

  • اسماعیل

مشخصات کتاب 

نام کتاب: فن رمان‌نویسی
نویسنده: دایان دات‌فایر
مترجم: محمدجواد فیروزی
نوبت چاپ: اول
محل چاپ: تهران
ناشر: نگاه
سال چاپ: ۱۳۸۸
تعداد صفحات: ۱۷۵

فن رمان‌نویسی دایان دات فایر

«فن رمان‌نویسی» کتابی است ساده، روان و خوش‌خوان که نویسندۀ آن می‌کوشد تجارب بیست‌وپنج‌ساله‌اش در حوزۀ رمان‌نویسی را با ما به اشتراک بگذارد. خانم دات‌فایر در مقدمۀ کتاب هدف از نگارش این اثر را چنین بیان می‌کند:

  • اسماعیل

به گزارش خبرآنلاین ساعاتی پیش ایرنا نوشت: محمد کلباسی، یکی از مؤسسان جریان داستان نویسیِ جُنگ اصفهان، امروز در بیمارستان خورشید این شهر درگذشت.
از این نویسنده تنها یک مجموعه به نام «سرباز کوچک» در پیش از انقلاب منتشر شد و مجموعه داستان‌های «صورت ببر» و «نوروز آقای اسدی» نیز از دیگر آثار او در بعد از انقلاب است. همچنین ترجمه کتاب «ادبیات و سنت‌های کلاسیک» از دیگر آثار او به‌شمار می‌رود. او مدتی نیز برای تدریس و زندگی به استرالیا رفت.
اطلاعات کامل را در خبرآنلاین بخوانید: متن خبر

در همین زمینه:

  • اسماعیل

«یون فوسه»‌، نمایش‌نامه‌نویس و نویسنده ۶۴ساله نروژی است که به عنوان صد و شانزدهمین برنده نوبل ادبیات و چهارمین نویسنده نروژی برنده این جایزه شده است.

«یون فوسه»‌، رمان‌نویس، شاعر و نمایش‌نامه‌نویس نروژی، که برای نگارش رمان‌هایی با مضامین پیری، مرگ‌، عشق و هنر دست و پنجه نرم می‌کند و مخاطبان روزافزونی در دنیای انگلیسی‌زبان پیدا کرده است، روز پنجشنبه برای «نمایشنامه‌ها و نثرهای بدیع که به ناگفتنی‌ها صدا می‌بخشند» برنده جایزه نوبل ادبیات شد.

نیویورک تایمز گزارش داد، «فوسه» نویسنده‌ای پرکار است که حدود ۴۰ نمایش‌نامه، رمان، شعر، مقاله، کتاب کودک و آثار ترجمه‌ای منتشر کرده و مدت‌ها برای به‌کارگیری ادبیات متعالی در آثارش تحسین شده است.

  • اسماعیل

علی‌اصغر شیرزادی ادبیات را حاصل تخیل قدرتمند و قریحه ابداع می‌داند و معتقد است تا زمانی که انسان در جست‌وجوی معنا و کشف مناسبات پیچیده انسانی است، ادبیات هم هست.

این داستان‌نویس در گفت‌وگو با ایسنا درباره آینده بدون ادبیات و تأثیری که هوش مصنوعی ممکن است بر آینده ادبیات بگذارد، با تأکید بر این‌که اظهارنظر دقیق در این زمینه کار یک متخصص است و همچنین اطلاعات وسیعی از هوش مصنوعی به ما داده نشده است، اظهار کرد: کار هوش مصنوعی و امکان‌هایی نظیر آن، داده‌پردازی است. در واقع بر حسب اطلاعات و داده‌هایی که به آن داده می‌شود، می‌تواند فعالیت کند یا درباره موضوعی نظر بدهد؛ درحالی‌که ادبیات به معنای راستینش، به‌هیچ‌وجه نیازی به این مقوله ندارد. فکر نمی‌کنم ادبیات از هوش مصنوعی تأثیر بپذیرد مگر نویسنده‌ای بخواهد اطلاعاتی درباره یک تاریخ مشخص در گوشه‌ای از داستان‌هایش بیاورد و به رایانه مراجعه کند.

  • اسماعیل

ابراهیم گلستان نویسندۀ پرحاشیۀ ایرانی چندی پیش (31 مرداد 1402) درود حیات را بدرود گفت و به تمام داستان‌هایی که پیرامون خود داشت پایان داد. اما هنوز هستند افرادی که دوست دارند در اطراف و اکناف زندگی این نویسنده به حواشی تقریباً بی‌اهمیت زندگی او بپردازند. قبلاً در یادداشتی تحت عنوان زندگی خصوصی شاملو و فروغ ادبیات نیست به این موضوع پرداخته بودم که ادبیات شامل آثاری است که نویسنده از خود به جای می‌گذارد و وارد شدن به حیطۀ زندگی خصوصی او چیزی جز بطلان وقت و انرژی و به گمراهی کشاندن نسل‌های جوانتر جامعه نیست.

  • اسماعیل

حمام خانۀ سازمانی صدقه سری وزارت اقتصاد و دارایی، یک مستطیل دو در یک بود با در چوبی قهوه‌ای رنگی که ربع پایینش در طول سالهای پرالتهاب دهه‌های پنجاه و شصت، حسابی نم کشیده بود و تخته سه‌لایی‌اش عینهو دفتر چهل برگی که چای رویش ریخته باشد ورآمده بود و همیشه هم یکی دو تا سوسک که بال‌های قهوه‌ای-عسلی رنگ نیمه شفافشان بخار گرفته بود و قطره‌های مینیاتوری درخشان روی شش تا پای شکنندۀ خاردارشان تشکیل شده بود خودشان را بر کناره‌هایش استتار می‌کردند و حتی وقتی در با صدای غیژغیژ لولاهای زنگ‌زده‌اش باز می‌شد، جم نمی‌خوردند و فقط شاخک‌های دراز خیسشان که به در چوبی چسبیده بود با حرکت مارگونۀ تنبلی قدری جابه‌جا می‌شد، بی آنکه از سطح نمناک در جدا شود.

  • اسماعیل

نوشته‌: خالد رسول‌پور

۱

خانم! پناهم بده!

۲

بعد از ظهر ِ این بلوک، به شب ِ قبرستان می‌مانَد بس که خلوت است. همان اولش هم به بهروز گفتم چند میلیون بیش‌تر بدهیم و از آن بلوک شش، یک واحد بخریم اما مگر بهروز حرف حساب گوش می‌کند؟ می‌گفت یک میلیون هم یک میلیون است؛ انگار موبایل را هم روی آپارتمان خریده باشیم و تازه چه فرقی می‌کند این بلوک با آن یکی؟ همه‌ش ده قدم از هم دورند. در هفت ماهی که این‌جا آمده‌ایم و از همان اوایل فقط ما بودیم و این غربتی‌های پایین، کس دیگری نیامد این‌جا، امّا آن یکی بلوک‌ها انگار خشتشان از طلاست و آن‌ یک میلیون تا حالا شده شش میلیون. اما بهروز انگار نه انگار. می‌گوید این‌جا خلوت‌تر است، بهتر است، کسی بیاید نیاید به درک. بهروز فکرِ من را نمی‌کند. فکر تنهایی‌هایم را در آپارتمانی که همه‌ی‌ پنجره‌هایش به دامنه‌ و تنه‌ی این تپه‌ی لعنتی باز می شود.

  • اسماعیل

یک

پدرم مرد. و ما او را در بهشت زهرا توی همان قبری که خودش قبل از مرگ خریده بود دفن کردیم. رابطه‌ی عاطفی من و پدرم خیلی خوب بود. برای همین هم مرگ او تاثیر دراز مدتی روی من داشت. هر هفته بر سرمزارش می‌رفتم. هنوز هم بعد از این همه سال هر هفته همین کار را می‌کنم.

همیشه یک بسته خرما، یک دیس حلوا و چند شاخه گل با خودم می‌بردم و سر مزار می‌گذاشتم. پدر گل محمدی دوست داشت. مادر هم

هر هفته می‌آمد. او هم گل محمدی با خود می‌آورد. آن زمان پدربزرگ و مادربزرگ هنوز زنده بودند و آن‌ها هم با خود گل می‌آوردند. توی کل بهشت زهرا به خاطر این همه گلی که روی هم گذاشته شده بودند، سنگ قبر پدر از دور هویدا بود.

  • اسماعیل

«بخندید، سفر کنید و کتاب بخوانید! خبره ای در دنیای زبان، آموزش و اینترنت. سوالهای خود را در بخش نظرات مطرح کنید، ما یا سایر هموطنان پاسخ خواهیم داد. برای کمک به سایت ما و گسترش آموزش در بین هموطنان، در سایتها، وبلاگ ها و شبکه های اجتماعی لینک سایت ما را درج کنید.»

بهانۀ این نوشته متن بالا است از سایت چرب زبان انتخاب شده است. من هیچ  تغییری در آن نداده‌ام فقط اینکه متن را بین علامت نقل قول آورده‌ام.

از نظر این متن نمونه عالی یک «کپی» عالی است.

به این کاری ندارم که این سایت چه تعداد مخاطب دارد و در جذب و نگه‌داری مخاطب و امر فروش چقدر موفق است. به این هم کاری ندارم که شما آیا با این سایت سر و کار داشته‌اید یا نه و چه نظری در مورد آن دارید. هیچ‌کدام از این‌ها موضوع نوشتۀ من نیست.

  • اسماعیل
دو قدم مانده به صبح
آخرین نظرات