آیا انسان حیوان سیاسی نیست؟
دربارهی هشتگ من سیاسی نیستم.
امر سیاسی برای بشر یک امر طبیعی نیست. به این معنا که بشر مطابق آنچه خواست طبیعت اوست به سیاست روی نیاورده است. این نیازهای ما بوده که ما را به سمت سیاسی شدن پیش برده است. به طور طبیعی ما دوست داریم بی هیچ دردسری به امورات لذا بخشی مانند خوردن و عشق ورزی بپردازیم. اما داشتن وسع انجام این کارها مسلتزم چیزهایی است که خیلی زود بشر را متوجه این نکته کرده است که به شکل شکارچیگری زندگی کردن نمیتواند برای وی امنیت و آسایش را به همراه بیاورد. حتی به وجود آمدن کشاورزی و اهلی کردن گندم و دیگر بذرهای خوراکی، اهلی کردن چند حیوان که از آنها کار میکشیده و از گوشت و پوست و لبنیات آنها استفاده میکرده است نیز نمیتوانسته است نیاز وی را به تمامی پاسخ دهد.
تا زمانی که ماشین بخار اختراع نشده بود، بشر متحمل رنجهای بسیاری میشده است. احتراع ماشین بخار توسط جیمز وات، کشف واکسن توسط لویی پاستور، ابداع حساب دیفرانسیل و انتگرال توسط نیوتن، طرح مباحث فروید در زمینه روان انسان و یک دوجین تحول فکری دیگر انسان را بعد از هزاران سال حرکت آهسته در روند برخورد با مشکلات؛ وارد دوران پرسشگری به جای اطاعت، شهروندی به جای رعیت بودن و تولید انبوه به جای تولید سنتی کرد. و هم در همین دوره است که مفهوم سیاست ورزی تحول مییابد.
چه در مدل سیاست ورزی باستانی و چه در مدل سیاست ورزی قرون میانه، مفهوم شهروند غایب است. اساس تحولات جامعه در دست طبقات فرادست است. اگر حتی مجلسی هم شکل میگیرد مجلس مِهستان است (مِه = بزرگ). دورهی مدرن با خود مفهوم مبارزات طبقاتی را میآورد و به تبع خود مناسبات اشرافی و طبقاتی زیر سؤال میرود.
سیاست یعنی چه؟ در یونان باستان polis به معنای دولت بوده است. اما دولت چیست؟ از نگاه مفهومی سیاست را میتوان هر امر جهانشمول به شمار آورد. هرگاه فرد بیرون از دایره منافع خود تصمیمی میگیرد یا اقدامی انجام میدهد مرتکب امری سیاسی شده است. نگاه ساختاری داشتن و توجه به منافع جمعی به نظر دو پایهی مهم سیاست ورزی است. نگاه ساختاری داشتن یعنی جامعه را سیستمی ببینیم که همهی اجزاء آن با هم در تعامل هستند: چون عضوی به درد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار. توجه به منافع جمعی هم از همین نگاه نشأت میگیرد که هر چقدر هم به سرنوشت دیگران بیتوجه باشی، آنچه بر سر دیگری آمده بر سر تو هم خواهد آمد. آن ببری که دیگر مردان قبیله را خوده، تو را نیز به زودی خواهد خورد. پس خورده شدن مردی از این قبیله به معنای اعلام خطر برای همهی آن قبیله است. لذا باید تدبیری اندیشید.
این است که حس نوع دوستی تقویت میشود. این است که بشر از فردگرایی به جمع گرایی میگرود. بعد از آن مفهوم قبیله شکل میگیرد. و سپس یکجا نشینی و پس از آن شهرهای اولیه و قس علیهذا. همهی این اتفاقات نوعی واکنش ما به خطرهای محیطی است. نوعی انتخاب در جهت مخالف طبیعت ما. خودخواهی را کنار گذاشتهایم تا در درازمدت همان خود را بهتر حفظ کنیم. سیاست در یک کلام این است که دیگری را نجات بده تا خود هم نجات بیابی.
بعد از دورانی که دموکراسی مصادف با تحزب، مطبوعات آزاد و انتخابات پای صندوق رأی بوده است؛ دورانی فرا میرسد که دموکراسی از معنا تهی میشود. برای دموکراسی باید معنای جدیدی یافت! معنایی که چندی است شکل بیرونی به خود گرفته است. در آمریکا دانلد ترامپ رئیس جمهوری است که خارج از مناسبات حزبی و درست در نقطهی مقابل جریان رسانهای حاکم وارد کاخ سفید شد. ماکرون هم برآمده از مناسبات حزبی نیست. حال اینکه چه تفاوتهایی بین این دو رئیس جمهور هست را باید به حساب تفاوتهای بین دو جامعهی فرانسه و امریکا بگذارید.
سیاسی بودن در عصر اینترنت
- با ورود اینترنت چرخهی اطلاعات دست اول از دست مطبوعات چاپی خارج شده است و گاه یک وبلاگ میتواند منشاء تحولاتی آنی و گسترده شود. شبکههای اجتماعی، گوشیهای تلفن همراه و دسترسی اینترنت در تمام پهنهی کرهی زمین دنیا را به سمت نوعی جدید از فعالیت سیاسی پیش برده است. این مطلب البته به اندازهای قابل توجه خطیر است. همان قدر که این چاقو میتواند در یک جراحی مورد استفاده قرار بگیرد و فردی را از مرگ حتمی نجات دهد، همان قدر هم میتواند به عنوان آلت قتاله استفاده شده و جان فرد دیگری را بگیرد. لذا به صرف غوطه خوردن در اینترنت و بازنشر متعدد هرآنچه پیش روی ما قرار میگیرد و درست به نظر میرسد نمیتواند هیچ کمکی به ما کند.
- من سیاسی نیستم چند معنی بیشتر ندارد. معنای اول: من بیعقلتر از این حرفها هستم که سیاسی باشم. من درک و فهم تحلیل مسائل پیچیدهی سیاسی و اجتماعی را ندارم لذا خود را کنار میکشم. دومین معنا این است که من آدم فرصت طلبی هستم که هم از توبره میخورم و هم از آخور. لذا بر من است که خفگی پیشه کنم و رنج دیگر انسانها را انکار کنم. من معنای سومی بر این دو معنا نمیتوانم اضافه کنم.
نتیجه
من هم سیاسی هستم. هم اینکه در قبال چیزهایی که میخوانم و میشنوم و میبینم و میگویم مسئولم. من مسئولم که فکر کنم. تحقیق کنم. بیشتر و بیشتر مطالعه کنم. فکر کنم. به سخنان افراد مختلف با افکار مختلف گوش فرا دهم و از هر گونه تعصب، خشم، پیش قضاوتهای ذهنی و خیالی دوری کنم. من مسئولم. اگر کشور من و جامعهی جهانی گل من است در این صورت مادامیکه که گل هست من مسئولم، حتی اگر من نباشم.