بارون روندو قهرمان قصه از سنتهای کهنه و قیدهای بی چون و چرای اجتماعی میگریزد و شیوهای از زیستن را برای خود بر میگزیند که کوچکترین همانندی با دیگر مردم ندارد. زمین سفت و آشنای زیر پا را رها میکند و به زندگی در راه پیچاپیچ و لرزان بالای درختان میرود. یعنی میتوان گفت که دنیای دیگری را جایگاه خود میکند. اما نه اینکه در برج عاج بنشیند. فاصله گرفتنش از زمین برای دوری جستن از مردم نیست. برعکس؛ پنداری درجستجوی میدان دید گستردهتری به میان شاخ و برگ درختان میرود تا همه چیز را بهتر و بیشتر ببیند، تا بهتر بتواند به آنچه برایش شورش کرده است، عمل کند.
- ۰ نظر
- ۲۷ شهریور ۰۲ ، ۱۴:۱۹