- ۰ نظر
- ۲۲ فروردين ۹۸ ، ۰۵:۳۹
مدیریت چهار سایت به طور همزمان کار آسانی نیست. خصوصاً که هم روی فرانت-اند و هم روی بک-اند آن کار کنی. هم سئو و هم امنیت و سرعت سایت را مدیریت کنی. در عین حال تولید محتوای هر چهار سایت هم به گردن خودت باشد. در این صورت روزهایی را پیش رو خواهی داشت که تاب و توان در خانه ماندن و زل زدن به صفحه مانیتور را نداری. نه جسماً و نه روحاً رمقی در تو نمیماند که بخواهی باز هم برای ده ساعت متوالی دیگر کار کنی.
در چنین روزی باید رفت بیرون و قدمی زد. خصوصاً که بارانی امده باشد و شهر را شسته باشد. گرد و غبارها را با خود برده باشد و به رود سن ریخته باشد.
وقتی غبار پیش رو مینشیند و دوردستهای جاده مقابلت آشکار میگردد، میتوانی بی هیچ دغدغهی گمراه شدن یا زمین خوردن مسیر را بدوی. وقتی افق پیش رو فراخ است، رفتن نه رنج که اکتشافی دم به دم است. وقتی روشنای خورشید در دور دستها چشمت رو میسوزاند این امید است که در تو جریان مییابد. حرارت این خورشید امید بخش هزار بار تقدیم شما باد.
معمولاً در مراحل خلق اثری کتبی به نقش ویراستار بیتوجهی میشود. نکتهای که باید به حتماً به آن توجه داشته باشیم این است که هیچ اثری بدون ویراستاری کامل نخواهد بود. من حتی ترجیح میدهم اثر ویراستاری نشده را به کودک ناقصالخلقهای تشبیه کنم که هیچ گاه اوج توانایی درونی خود را نخواهد توانست در دنیای بیرون نشان دهد چرا که مثلاً افلیج به دنیا آمده است.
ویراستاری لزوماً برای ردهی خاصی از آثار کتبی لازم نیست بلکه شامل همه نوع آفرینش کتبی خواهد شد. اعم از شعر و داستان یا آثاری که برای آموزش ریاضی و نجوم و فیزیک نوشته شده است. حتی یک کاتالوگ ویراستاری شده اثر به مراتب قویتری بر روی مشتریان خویش خواهد داشت.
ویراستاری فقط به معنای اصلاح املاء یا علایم سجاوندی نیست. بلکه شامل همه چیز میشود. ویراستار را به این دلیل نویسنده دوم خواندهاند.
داستان خلق رمان زیبایی «صد سال تنهایی» را در مقدمهای که آقای گلشیری بر کتاب مجموعه منتخب داستانهای مارکز نوشتهاند بخوانید. مطلب به طور کامل روشن میشود که اگر مهارت و سختگیری ویراستاران نبود این رمان هرگز به این درجه از موفقیت و شهرت نمیرسید. چه بسا مانند آثار اولیهی مارکز باعث زیان ناشر نیز میشده است!
اینها البته به این معنا نیست که نویسنده مجاز است شلخته بنویسد. هیچگاه نمیتوان فردی از مسئولیتی که در قبال زبان مادری دارد معاف ساخت، خاصه اینکه این فرد نویسنده نیز باشد. گرانبهاترین میراثی که ما میتوانیم برای آیندگان به جای بگذاریم همانا زبانی قوی و کارآمد و اندیشهای روزآمد است که در ظرف زبان ریخته شده است.
همهی ما به ویراستار نیاز داریم.
برای دریافت عکس در اندازهی واقعی بر روی آن کلیک کنید. Photo by Debby Hudson on Unsplash
سلامی دوباره خدمت شما دوستان عزیز.
ویدوئویی که در زیر میبینید خلاصهی آمار فعالیت من در سال 1397 است. امیدوارم همهی ما با تولید محتوای بیشتر و مفیدتر چیزهای بیشتری به هم بیاموزیم و بتونیم قدمهای خیلی بزرگی در سال پیش رو برداریم.
ارادتمند اسماعیل اصلانی دیرانلو
تماشا
حجم: 15.4 مگابایت
در این ساعات پایانی سال 1397، من به این فکر میکنم که برای من همیشه این ساعتها به معنی این نبوده که عدد یک را به عدد دیگری بیفزایم و احساس کنم با همین جمع جبری اتفاقی افتاده.
برای من این ساعتهای سال به معنی پایان یک زمستان دیگر و یک بهار دیگرتر است. بهار می آید و سردی ها و فسردگی ها را می برد. برگهای تازه، شکوفه های تازه می رویند. جوجه پرنده های تازه روی همان شاخه ها آواز می خوانند. طبیعت دوباره زاده می شود و حیات خود را به ما ثابت میکند.
چه ما بخواهیم چه نخواهیم. حیات قویتر است. زندگی با امیدهای ریز و درشتش بر ما غلبه میکند.
در این ساعتهای آخر زمستان 1397 و قبل از ورود بهار 1398 بزرگترین تصمیمی که برای بهار جدید دارید را در یک جمله خلاصه کنید.
بزرگترین تصمیم من این است که از اینی که هستم باز هم ساکت تر باشم و پرکار تر. دلم میخواهد حتی یک روز سال جدید را به بطالت نگذرانم.
Photo by reza shayestehpour on Unsplash
دوستی دارم که از کودکی با هم بزرگ شدیم. هر دوی ما علایق مشترک زیادی داریم. از جمله خوانندگان مورد علاقهمان یکی است. برادرش اما علیرغم علاقهی ما به خوانندگانی همچون شهرام شب پره و حبیب و امید و معین و ... به خوانندگان تازه به میدان آمدهی وطنی علاقه داشت (و دارد). تفاوتهای زیادی بین ما و این عزیزان هست. روز به روز این فاصله و تفاوت زیادتر و زیادتر میشود. یکیش را مثال میزنم و بعد میروم سراغ حرف اصلی.
هر بار که این جمله رو بخونی، حتی اگر صد سال پیش هم اولین بار دیده باشیاش و در طول این صد سال هزار بار هم زیر لب زمزمه کرده باشیاش، باز که میبینی برات تکان دهنده است:
«ما همیشه یا جای دُرست بودیم در زمان غلط یا جای غلط بودیم در زمان دُرست و همیشه هم همدیگر را از دست داده بودیم.»
به قلمرو هم احترام بگذاریم.
شما را نمیدانم، اما من آدم دقیقی هستم و حافظهی خوبی در تمام مسائل مربوط به خودم و دنیای اطرافم دارم. شاید بر حسب تجربه و ملاحظهکاری که دارم خیلی چیزها را به روی خودم نیاورم، ولی این به معنای این نیست که متوجه امور اطراف خودم نیستم. زمانی شما نسبت به رفتار کسی بی اهمیت میشود که وی را از دایرهی نزدیکان و آشنایان مهم خود بیرون انداخته باشید. زمانی در جایی چیزی خواندم که هر انسان قلمرو خود را به طور ناخودآگاه به سه ناحیه تقسیم میکند: ناحیهی خویشتن (self)، ناحیهی اقوام و عزیزان، و ناحیهی آشنایان مهم و دوستان نزدیک. بالاخره جایی هم هست که خارج از این ناحیه: کل جامعه، و آن جایی است که کسانی قرار دارند که شما نسبت به رفتار آنها هیچ اهمیتی قائل نمیشوید.
در ناحیهی خویشتن، فقط خودتان حضور دارید. حتی عزیزترین فرد زندگی شما هم خیلی به این ناحیه ورود نخواهد یافت مگر اینکه با فرد بیشعور و متجاوزی طرف باشید که سعی در تجسس روحیات و خصوصیات شما داشته باشد تا بلکه کنجکاوی بیمار گونهای که معمولاً ممکن است از ترس ناشی شده باشد را سیراب کند، و یا تلاشی داشته باشد در جهت کنترل شما! ما همه با این دسته از افراد آشنا هستیم. جایی هست که فقط مختص به من است و به هیچ وجه کسی غیر از خودم را راه نخواهم داد. این ناحیه برای همهی افراد وجود دارد. هر چه فشارهایی که به این ناحیه وارد میآید بیشتر باشد و شما بیشتر احساس ناراحتی کنید، زودتر آستانهی تحمل شما در هم میریزد. لذا باید ملاحظه افراد را داشته باشید و نگذارید که آستانهی تحملشان در هم بریزد. به اصطلاح نگذاریم «کاسهی صبر کسی لبریز شود». چرا که در این صورت «خود کرده را تدبیر نیست» و اگر خشم و پرخاشگری و یا انکار و پس زدن و طرد شدن و یا هر واکنش دیگری در پاسخ تجاوز روحی دریافت کردیم، نباید گلایهمند باشیم. پس قبل از اینکه کسی سر ما فریاد بکشد و یا به کلی ما را طرد کند مواظب رفتارهای خود باشیم. به موقع از احوال آدمها بپرسیم و به موقع بگذاریم در حریم خلوت خود به روحیات خود بپردازند. درک این نکتهی ظریف که چه زمان وقت مناسبی برای احوال پرسی و چه زمان وقت آزاد گذاشتن کسی است، کلید موفقیت خیلی از رابطهها و شکل گرفتن عشقها و دوستیهای عمیق است.
تلویزیونی را در نظر بگیرید که تمام طول ۲۴ ساعت شبانه روز روشن است؛ و بدون توقف، برنامه هایی را پخش می کند که هیچ کدام جدید نیستند. خیلی از برنامه های آن هم محتویایی منفی دارند و سالهای سال است که بی کم و کاست تکرار می شوند. گاهی از مناظر و مکانهایی برنامه پخش می کند که یا به کلی از بین رفته اند و یا آنقدر تغییر کرده اند که دیگر مثل روز اول نیستند. گاهی از آدمهایی برنامه پخش می شود که یا مرده اند و یا سالهای سال است که کسی از آنها خبری ندارد. این تلویزیون خبرهایی پخش میکند که در دنیای واقعی اتفاق نیفتاده اند؛ و پیش بینی هایی را ارائه میدهد که هیچ ربطی به واقعیتهای دنیای بیرون ندارند. و با همه این ضعفها، هم کسی برنامه های تلویزیون را به روز نمیکند و هم اینکه تمام زندگی صاحبخانه را تحت تأثیر قرار میدهد. در واقع باید گفت این تلویزیون است که صاحبخانه را هدایت میکند. آیا دوست دارید به جای این صاحبخانه باشید و به سبک او زندگی کنید؟ و بر مبنای تلویزیونی چنین ناکارآمد و سراسر دروغ و منفی بافی، برای اتفاقات مهم زندگی خود تصمیم بگیرید؟ پاسخ همه ما به این پرسش یک «نه» قاطع است. اما خبر نداریم که هر کدام از ما یکی از همین صاحبخانه ها هستیم و یکی از این تلویزیون ها داریم. آن تلویزیون «مغز» ماست و آن برنامه ها «تصاویر ذهنی» ما هستند.
این چند خط را روزی که دقیقاً یادم نمیآید کی بود! برای کسی نوشتم که دوستش دارم. این اولین بار است که آن را به طورعمومی نشر میدهم. امید که به دل همه بنشیند.
بچه که بودیم (یعنی مثلاً من کلاس دوم – سوم ابتدایی بودم) یکی از سرگرمیهای ما (گروهی از بچههای هم سن و سال که معمولاً در چشم بزرگترها همردیف اشرار و یا اراذل و اوباش قلمداد میشدیم. رهبر گروه و مقصر اصلی فجایع:من!) رفتن به دشت پت و پهن اطراف روستا، خصوصاً در فصل بهار، بود. از آنجایی که ما اکثراً ساکن شهر بودیم، این دشت همیشه برای ما تازگی خاص خودش را داشت. چیزی که همیشه برای من جالب بود
محمدرضا شعبانعلی را دوستی به من معرفی کرد و گفت وبسایتی دارد که مطالب مفید و سازندهای برای آنهایی که در جستجوی رشد فردی هستند ارائه میدهد. مدت زیادی از آن زمان میگذرد و من بیشتر و بیشتر با محمدرضا شعبانعلی آشنا شدهام. فردی است خودساخته و سازنده. وبسایتش منبع آموزشهای زیادی است که درصد زیادی از آن به صورت رایگان ارائه میشود. فرمت کار هم جدی است! از نصیحت و جملات ادبی و ... هم خبری نیست. اگر یک ایدهی کاری دارید که نمیدانید چگونه باید آن را به مرحله سوددهی برسانید. اگر کاری را راه اندازی کردهاید و میخواهید آن را گسترش دهید. اگر فکر میکنید نیاز به شنیدن حرفهای آموزنده و شخصیت ساز دارید، اگر فکر میکنید باید مهارتهای مذاکره و گفتگو یا بازرایابی و ... در خود پرورش دهید و در یک کلام اگر از وضعیت کنونی خود چندان رضایت خاطر ندارید و به موفقیت و پیروزی فکر میکنید حتماً به این سایت سر بزنید و از همین امروز آن را جزو اصلی ترین منابع مطالعاتی خود قرار دهید. آن را اولین سایتی در نظر بگیرید که قرار است هر روز صبح به آن مراجعه کرده و چیزی مطالعه کنید. او خودش را اینگونه معرفی میکند:
ساختار ذهن هم مانند بر و بازو است که با پرورش و تمرین قوی میشود. اگر ذهن را تربیت نکنیم و اگر روی مهارتهای ذهنی و منطقی خود کار نکنیم نه تنها قویتر نمیشود که هر روز ضعیفتر و ضعیفتر هم میشود. فکر کردن روش خاص خودش را دارد. هر چه به ذهن خطور کرد لزوماً فکر کردن نیست. استدلال کردن و به نتیجهی درست رسیدن روش علمی دارد و باید آن را آموزش دید. جدای از اینکه باید بیاموزیم «چگونه باید اندیشید»، «به چه باید اندیشید» را هم باید آموخت.