دو قدم مانده به صبح

سلام خوش آمدید

معرّفی رمان روز و شب یوسف اثر محمود دولت‌آبادی

سه شنبه, ۱۵ اسفند ۱۴۰۲، ۰۸:۰۱ ق.ظ
  • نوبت چاپ: اول
  • محل چاپ: تهران
  • ناشر: نگاه
  • سال چاپ: ۱۳۸۳
  • تعداد صفحات: ۷۹

لینک خرید کتاب از 

دولت‌آبادی در مقدمۀ «روز و شب یوسف» دربارۀ ماجرای نوشتن این رمان می‌نویسد: «در نیمۀ دوم سال پنجا و دو و نیمسال اول پنجا و سه، احساس کردم داستان‌هایی خارج از متن کلیدر در ذهن دارم که می‌بایست در مجالی مناسب آن‌ها را بنویسم، کنار بگذارم و باز بر سر کلیدر بشوم؛ زیرا می‌پنداشتم کلیدر تا پایان دهۀ پنجا مرا به خود خواهد برد. پس در مقطعی از کلیدر آن را کنار گذاشتم و پرداختم به داستان‌هایی که ذهنم را می‌آزردند و باید می‌نوشتمشان تا از آن‌ها نجات یابم» (دولت‌آبادی، ۱۳۸۳: ۷-۸). یکی از این داستان‌ها «روز و شب یوسف» بوده است که دولت‌آبادی آن را در سال ۱۳۵۲ نوشته است، اما با به زندان افتادنش در سال ۱۳۵۳، نسخه‌ای از آن که به ناشر سپرده گم‌و‌گور می‌شود و بالأخره در سال ۱۳۸۲ در خانه‌تکانی منزلش، نسخه‌ای مُندرس از آن را می‌یابد و بعد از سی سال به دست انتشار می‌سپرد.

«روز و شب یوسف» داستان نوجوانی مضطرب به نام یوسف است که سال‌های بلوغش را دارد می‌گذراند و با تحولات روحی و روانی این دوران دست‌وپنجه نرم می‌کند. انتخاب نام «یوسف» برای شخصیت اصلی داستان حاکی از معصومیتی است که نویسنده برای او قائل است. یوسف خانواده‌ای فقیر دارد. مادرش در خانۀ ثروتمندان رفت‌وروب و شست‌وشو می‌کند و با وجود این‌که چهل سال دارد، بسیار پیر و شکسته است. پدرش شمس‌الله مردی نمازخوان و قانع است و کارگر شب‌کار در کارخانۀ باطری‌سازی. او شب‌ها کار می‌کند و روزها در خانه می‌خوابد. یوسف خواهری هم دارد به نام صدیقه که یک سال و نیم از خودش بزرگ‌تر است و کلاس خیاطی می‌رود. آن‌ها در خانه‌ای اجاره‌ای و در محله‌ای فقیرنشین زندگی می‌کنند. یوسف و صدیقه که شب‌ها روی پشت‌بام می‌خوابند، زندگی همسایه‌هایشان را می‌بینند و ما از دریچۀ چشم آن‌ها با همسایه‌هایشان که پاسبان، بارفروش، سرایدار گاراژ، راننده ماشین و ... هستند، آشنا می‌شویم و از زندگی فقیرانه و پرآشوبشان باخبر می‌گردیم. یوسف که غروب‌ها به خانۀ استادش می‌رود و در محضرش قرآن و شعر می‌آموزد، تصمیم می‌گیرد دیگر به درس خواندنش ادامه ندهد و کاری و پیشه‌ای برای خودش دست‌وپا کند. به همین دلیل به فروش بلیط بخت‌آزمایی در سطح شهر مشغول می‌شود. پدرش این کار او را حرام می‌داند و بر سر همین دعوایشان می‌شود و یوسف خانه را ترک می‌کند و رمان پایان می‌یابد.

در طول این رمان، یوسف مدام احساس می‌کند که مردی در تعقیب اوست. کسی که سایه به سایۀ او حرکت می‌کند و زندگی او را در هاله‌ای از ترس و اضطراب فرو برده است. یوسف از مواجهه با این سایه و شبح می‌ترسد و شاید ترک خانه و به دل خیابان زدن او در پایان رمان، نشان از جرأت و جسارت یافتن او برای رودررویی با این شبح هولناک باشد. این تعقیب و گریزِ دلهره‌آور مرا به یاد فیلم «دوئل» (۱۹۷۱) استیون اسپیلبرگ می‌انداخت.

نثر رمان «روز و شب یوسف» نثری است تپنده و روان با جملاتی کوتاه و تأثیرگذار. دولت‌آبادی در این اثر به مسائلی همچون فقر، ترس، نخستین مواجهه‌های نوجوان با غریزۀ جنسی، احساس گناه، خودسانسوری، مردسالاری و ظلم به زنان در جامعه و فرهنگ ایرانی می‌پردازد.

در همین زمینه 

 

  • اسماعیل

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دو قدم مانده به صبح
آخرین نظرات