دو قدم مانده به صبح

سلام خوش آمدید

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر معاصر ایران» ثبت شده است

 نادر نادرپور (زاده‌ی خرداد ۱۳۰۸ - درگذشته ۱۳۷۸) شاعر و نویسنده و مترجم ایرانی است.

کتاب مجموعه اشعار وی شامل دفتر شعرهای اوست که از سال ۱۳۲۶ تا ۱۳۷۴ سروده شده اند:

  • چشم‌ها و دست‌ها (۱۳۳۲ – ۱۳۲۶)
  • دختر جام (۱۳۳۳ – ۱۳۳۱)
  • شعر انگور (۱۳۳۵ – ۱۳۳۴)
  • سرمه خورشید (۱۳۳۸ – ۱۳۳۶)
  • گیاه و سنگ نه، آتش (۱۳۴۴ – ۱۳۳۹)
  • از آسمان تا ریسمان (۱۳۴۹ – ۱۳۴۵)
  • شام بازپسین (۱۳۵۵ – ۱۳۵۰)
  • صبح دروغین (۱۳۶۰ – ۱۳۵۶)
  • خون و خاکستر (۱۳۶۷ – ۱۳۶۰)
  • زمین و زمان (۱۳۷۴ – ۱۳۶۶)

این کتاب با مقدمه‌ی مفصلی به قلم خود شاعر، در مورد شعر نو آغاز می‌گردد. در این مقدمه نادرپور به تفصیل در مورد شعر نو صحبت می‌کند و مدعی است که شعر نو شعر امروز است. «ما می‌گوییم که شعری جز شعر نو در این دوران نیست و آنچه را که تقلید مبتذل از استادان قدیم است "شعر" نباید نامید.»

  • ۰ نظر
  • ۱۸ شهریور ۰۲ ، ۱۰:۵۲
  • اسماعیل

شعر رفتار من عادی است قیصر امین پور از مجموعۀ گل‌ها همه آفتابگردانند

رفتار من عادی است

اما نمی‌دانم چرا

این روزها

از دوستان و آشنایان

هرکس مرا می‌بیند

از دور می‌گوید:

این روزها انگار

حال و هوای دیگری داری!

اما

من مثل هر روزم

با آن نشانی‌های ساده و با همان امضا،

همان نام و با همان رفتار معمولی

مثل همیشه ساکت و آرام این روزها

تنها

حس می‌کنم گاهی کمی گنگم

گاهی کمی گیجم

حس می‌کنم از روزهای پیش

قدری بیش‌تر این روزها را دوست دارم

گاهی - از تو چه پنهان -

با سنگ‌ها آواز می‌خوانم

و قدر بعضی لحظه‌ها را خوب می‌دانم

این روزها گاهی از روز و ماه و سال،

از تقویم، از روزنامه بی‌خبر هستم

حس می‌کنم گاهی کمی کمتر

گاهی شدیداً بیشتر هستم

حتی اگر می‌شد بگویم

این روزها

گاهی خدا را هم یک جور دیگر می‌پرستم

از جمله دیشب هم

دیگرتر از شب‌های بی‌رحمانه دیگر بود:

من کاملا تعطیل بودم

اول نشستم خوب جوراب‌هایم را اتو کردم

تنها - حدود هفت فرسخ -     

در اتاقم راه رفتم

با کفش‌هایم گفتگو کردم

و بعد از آن هم رفتم

تمام نامه‌ها را زیر و رو کردم

و سطر سطر نامه‌ها را دنبال آن افسانۀ موهوم

دنبال آن مجهول گشتم چیزی ندیدم

تنها یکی از نامه‌هایم بوی غریب و مبهمی می‌داد

انگاراز لابه‌لای کاغذ تا خوردۀ نامه

بوی تمام یاس‌های آسمانی احساس می‌شد

دیشب دوباره بی‌تاب در بین درختان تاب خوردم

از نردبان ابرها تا آسمان رفتم

در آسمان گشتم

و جیب‌هایم را از پاره‌های ابر پر کردم

جای شما خالی!

یک لقمه از حجم سفید ابرهای تُرد

یک پاره از مهتاب خوردم

دیشب پس از سی سال فهمیدم

که رنگ چشمانم کمی میشی است

و برخلاف سال‌ها پیش

رنگ بنفش و ارغوانی را از رنگ آبی دوست‌تر دارم

دیشب برای اولین‌بار دیدم که نام کوچکم

دیگر چندان بزرگ و هیبت‌آور نیست

این روزها دیگر تعداد موهای سفیدم را نمی‌دانم

گاهی برای یادبود لحظه‌ای کوچک

یک روز کامل جشن می‌گیرم

گاهی صدبار در یک روز می‌میرم

حتی یک شاخه از محبوبه‌های شب یک غنچه مریم

هم برای مردنم کافی است

گاهی نگاهم در تمام روز

با عابران ناشناس شهر

احساس گنگ آشنایی می‌کند

گاهی دل بی‌دست‌وپا و سربه‌زیرم را

آهنگ یک موسیقی غمگین هوایی می‌کند

اما غیر از همین حس‌ها که گفتم

و غیر از این رفتار معمولی

و غیر از این حال و هوای ساده

و عادی حال و هوای دیگری

در دل ندارم

رفتار من عادی است

 

Photo by Mike Cox on Unsplash

  • ۰ نظر
  • ۰۸ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۳:۵۴
  • اسماعیل
دو قدم مانده به صبح
آخرین نظرات