دو قدم مانده به صبح

سلام خوش آمدید

معرفی رمان سنگ صبور اثر صادق چوبک

پنجشنبه, ۳ اسفند ۱۴۰۲، ۰۳:۲۲ ب.ظ
  • نوبت چاپ: دوم
  • محل چاپ: تهران
  • ناشر: جاویدان
  • سال چاپ: ۱۳۵۲
  • تعداد صفحات: ۴۰۰

صادق چوبک بعد از «تنگسیر» (۱۳۴۲)، دومین رمانش یعنی «سنگ صبور» را در سال ۱۳۴۵ نوشت. وقایع رمان سنگ صبور در سال ۱۳۱۳ هجری شمسی اتفاق می‌افتد و دربارۀ چند اجاره‌نشین در شیراز است که در یک خانۀ حیاط‌دار قدیمی با چند اتاق کوچک، زندگیِ پر از فقر و فلاکت و تباهی را از سر می‌گذرانند. خانه متعلّق به فردی به نام میرزا اسدالله است که وضع مالی‌اش بد نیست. شخصیت‌های اصلی این رمان به قرار زیرند: 

۱. گوهر که مادرش خجسته در خانۀ ثروتمندان رخت‌شویی می‌کرده و او را در ده دوازده سالگی به حاج اسماعیل، تاجر گمرک، شوهر داده است. حاج اسماعیل هم‌زمان سه زن دیگر به نام‌های زلیخا و شیرین و نازنین هم داشته و از هیچ‌کدامِ این‌ها صاحب فرزند نمی‌شده است، اما از گوهر صاحب پسری می‌شود و اسمش را می‌گذارد کاکل‌زری. گوهر بعد از این، سوگلی خانۀ حاج اسماعیل می‌شود و حاج اسماعیل حتی زلیخا را که با گوهر سر لج افتاده و اذیتش کرده، طلاق می‌دهد. حاج اسماعیل نذر می‌کند که کاکل‌زری را کربلا ببرد، موی سرش را آنجا بتراشد و هم‌وزن مویش به فقرا طلا ببخشد، اما یک روز که گوهر و جهان‌سلطان کاکل‌زری را برای زیارت به حرم شاه‌چراغ برده‌اند، دست یک دهاتی توی دماغ بچه می‌خورد و خون‌دماغ می‌شود. مردم بر اساس یک باور خرافی، خون‌دماغ شدن کاکل‌زری در حرم مطهر را دلیل بر حرامزادگی‌اش می‌دانند. زلیخا که دلِ پُری از گوهر دارد، چو می‌اندازند که کاکل‌زری از تخم‌وترکۀ حسین تون‌تاب است و فرزند حاج اسماعیل نیست و بر آتش این فتنه می‌دمد. حاج اسماعیل هم به همین خاطر گوهر و کاکل‌زری را از خانه‌اش بیرون می‌اندازد. گوهر بعد از این که از خانۀ حاج اسماعیل بیرون انداخته می‌شود، به خانۀ اجاره‌ای که گفتیم می‌آید و برای سیر کردن شکم خودش و پسرش به صیغه‌روی می‌افتد و فردی به نام شیخ محمود حکاک مشتری‌هایی برایش می‌آورد و کاکل‌زریِ سه‌چهارساله شاهد هم‌خوابگی مادرش با این مردهاست.

۲. احمد آقا معلمی بیست‌وپنج‌ساله و اهل کتابی است که تنها زندگی می‌کند و عنکبوتی به نام آسیدملوچ را از بچگی به همدمی خود برگزیده است. احمد آقا مدام با همزادش حرف می‌زند و همزادش از او می‌خواهد زندگی این مردمان بدبختِ تا خرخره در لجن فرورفته را بنویسد. احمد آقا به کاکل‌زری حس خاصی دارد؛ زیرا او هم وقتی هم‌سن کاکل‌زری بوده، پدرش زنِ جوان دیگری گرفته و او و مادرش را رها کرده است. 

۳. بلقیس که زنی آبله‌رو و زشت است و به همراه شوهر تریاکی‌اش، بمونعلی، در این خانه زندگی می‌کند. بمونعلی توان جنسی ندارد. این دو اگرچه دو سال است که ازدواج کرده‌اند؛ اما بلقیس هنوز بکر است. بلقیس از نظر نیاز جنسی تحت‌فشار است و در حسرت هم‌خوابگی با احمد آقا است، اما احمد آقا روی خوش به او نشان نمی‌دهد. او گوهر را دوست دارد و با او هم‌خوابه می‌شود. برای همین بلقیس به‌شدت از گوهر متنفر است. البته در اواخر رمان و بعد از مرگ جهان‌سلطان و در غیاب گوهر، احمد آقا با بلقیس هم‌بستر می‌شود و او را به آرزویش می‌رساند. 

۴. جهان‌سلطان کُلْفَت خانۀ حاج اسماعیل بوده است که بعد از بیست سال کار او را از خانه‌اش بیرون انداخته و گوهر از سر محبت او را با خودش به این خانه آورده است تا از او مراقبت کند. جهان‌سلطان پیرزنی زمین‌گیر و افتاده است که گوشۀ طویله زندگی می‌کند و توی خودش می‌ریند و بدنش را کرم زده است و در میانه‌های رمان می‌میرد.

۵. بازرگانی هندی به نام دکتر سید محمدعلی وکیلی صاحب سیف‌القلم که برای اصلاح امور جامعه، زنان صیغه‌رو و مردانی را که واسطۀ این کارند در شهر می‌یابد و به خانه‌اش می‌برد و سیانور به خورد آن‌ها می‌دهد و می‌کشد و در خانه‌اش دفن می‌کند.

رمان سنگ صبور با غیبت گوهر آغاز می‌شود. مدتی است که خبری از گوهر نیست و احمد آقا مدام در پی یافتن اوست. او بعد از جست‌وجوی فراوان متوجه می‌شود که سیف‌القلم گوهر را به صیغۀ خود درآورده است و به خانه‌اش برده و کشته است. بعد از دستگیری سیف‌القلم معلوم می‌شود که او تا آن روز هشت زن و دو مرد را کشته که گوهر و شیخ محمود حکاک هم جزء آن‌ها بوده‌اند. در پایان رمان از یک طرف سیف‌القلم توسط آژان‌ها دستگیر می‌شود و جنازه‌ها کشف می‌شوند و از طرف دیگر هم کاکل‌زری در حوض آب می‌افتد و خفه می‌شود.

رمان سنگ صبور روایتگر جهانی است سراسر زشتی و پلشتی و یأس و ناامیدی. تصویری که چوبک در این رمان از جهان ارائه می‌دهد بی‌نهایت تلخ و تاریک و جبرگرایانه است و کورسوی امیدی در آن یافت نمی‌شود. من در اینجا مهم‌ترین ویژگی‌های این رمان را به زعم خودم برمی‌شمرم:

نخست این‌که رمان به شیوۀ تک‌گویی درونی و جریان سیال ذهن روایت می‌شود و هرکدام از شخصیت‌های رمان نگاه و نگرش خودشان را به اتفاقاتی که دوروبرشان رخ می‌دهد بیان می‌کنند. چوبک پیش از این در بخش‌هایی از رمان تنگسیر، آنجا که زار محمد در دکان آساتور کابوس می‌بیند، باز هم از شیوۀ جریان سیال ذهن استفاده کرده بود، اما در اینجا بهرۀ بیشتری از این شیوه می‌برد. راستش را بخواهید من چوبک را در این زمینه موفق نیافتم. شما اگر سنگ صبور را با داستان کوتاه «فردا» از صادق هدایت مقایسه کنید که یکی از بهترین نمونه‌های به کارگیری شیوۀ جریان سیال ذهن در روایت است و سال‌ها پیش از سنگ صبور نوشته شده است، متوجه منظور من می‎شوید؛ اما از این منظر که چوبک در این قلمرو از پیشگامان است، جایگاهش محفوظ است.

دوم این‌که من برخلاف کسانی که سنگ صبور را رمانی چندصدا و پُلی‌فونیک دانسته‌اند، چنین عقیده‌ای ندارم. در طول رمان صدای مسلط نویسنده به گوش می‌رسد و ما با متنی چندصدا مواجه نیستیم. در ضمن شیوۀ روایت و زبان همۀ شخصیت‌ها هم شبیه هم است و جز استفاده از چند کلمۀ بچگانه در روایت‌های کاکل‌زری، تمایز و تفاوتی در زبان و بیان شخصیت‌ها نیست.

سوم این‌که چوبک در گفتاری‌نویسی و شکستن کلمات گاهی زیاده‌روی می‎کند؛ یعنی نویسنده برخی کلمات را آن‌قدر می‌شکند که فقط باید از طریق بافت کلام بفهمید که آن کلمه کدام کلمه در زبان معیار است که به این روز افتاده است.

چهارم این‌که اگرچه چوبک خودش در همین رمان به نقد نویسندگانی می‌پردازد که به عشق‌های احساسات‌گرایانه و سانتی‌مانتال سرگرم‌اند و فقط به توصیف پایین‌تنه مشغول‌اند، اما خود او هم متأسفانه گرفتار همین مسئله است و بخش وسیعی از رمان حول محور روابط جنسی است، هرچند این روابط جنسی چون به نکبتِ فقر و گند و گُه آمیخته شده است، جذابیت چندانی ندارد و چندش‌آور است. 

چهارم این‌که چوبک در بخش‌هایی از رمان به قول معروف به صحرای کربلا می‌زند، یعنی اشعار، داستان‌ها و نمایش‌نامه‌هایی را در رمانش می‌گنجاند که چندان در پیوند با کلیت رمان نیستند و بیشتر بیانیه‌هایی سیاسی، اجتماعی و فلسفی به شمار می‌آیند. نقلِ نامۀ رستم فرخزاد از شاهنامۀ فردوسی، داستان انوشیروان ساسانی و زنجیر عدلش، داستان ازهر خر، داستان قیام یعقوب لیث در برابر خلیفۀ بغداد و داستان زروان و اهریمن و آفرینش مشیا و مشیانه ازجمله قطعاتی هستند که حذف آن‌ها نه‌تنها آسیبی به رمان نمی‌زند، بلکه به ساختارمندی آن هم کمک می‌کند. 

پنجم این‌که سیاه‌نمایی چوبک از جهان اطرافش گاهی چنان افراطی می‌شود که به واقع‌نمایی رمان آسیب می‌زند. من می‌پذیرم که جهان ما جهانی است که تیرگی و تباهی بر آن چیره است و نویسنده موظف است به بازنمایی این تیرگی‌ها و تباهی‌ها بپردازد، اما اغراق در این مسئله از یک سو باورپذیری رمان را خدشه‌دار می‌کند و از سوی دیگر توان مبارزه با این تیرگی و تباهی را از خواننده می‌گیرد.

لینک خرید از 

در همین زمینه 

 

  • اسماعیل

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دو قدم مانده به صبح
آخرین نظرات