معرّفی کتاب جنبش مشروطه داریوش رحمانیان
- نوبت چاپ: اول
- محل چاپ: تهران
- ناشر: کانون اندیشهٔ جوان
- سال چاپ: ۱۳۹۰
- تعداد صفحات: ۲۲۴
بررسی کتاب
کتاب «جنبش مشروطه» در پاسخ به این پرسش نوشته شده است که مشروطه در ایران چگونه به وجود آمد و چرا سرشت و سرنوشتی آنچنان پیدا کرد؟ این کتاب شامل پنج فصل و یک پیگفتار است. (اطلاعات بیشتر در ویکیپدیای فارسی: اینجا و اینجا)
نویسنده در فصل اول باعنوان «زمینههای جنبش مشروطیت»، به برخورد ایرانیان با تمدن غرب میپردازد. رحمانیان معتقد است که اگرچه نخستین برخوردهای ما با جهان غرب به عصر صفویه و حتی پیش از آن برمیگردد، اما در آن زمان چون نه غرب ندای سلطه بر جهان در داده بود و نه ما چنان بیمار و ضعیف شده بودیم که به غرب پناه ببریم، تأثیر این برخوردها چندان چشمگیر نبود. با سقوط صفویه ایران رو به قهقرا نهاد و از توش و توان افتاد، این در حالی بود که در همین ایام انقلاب صنعتی انگلیس و انقلاب سیاسی فرانسه جهان غرب را وارد دوران جدیدی کرد. در عصر قاجار روسها و انگلیسیها با تحمیل قراردادهای ننگین گلستان، ترکمانچای و صلح پاریس بخشهای وسیعی از ایران را جدا کردند و از طرف دیگر امتیازاتی که شاهان قاجار به بیگانگان اعطا کردند، ازجمله امتیاز رویتر، امتیاز بانک شاهی، امتیاز بانک استقراضی، امتیاز تنباکو، به فقر بیشتر مردم انجامید و زمینههای نارضایتی جمعی را فراهم کرد و از دل این نارضایتیهای نخستین اعتراضات ملی بر ضد استبداد و استعمار شکل گرفت. برخی از دولتمردان ما ازجمله عباسمیرزا، قائممقام و امیرکبیر متوجه عقبماندگی کشور شدند و دست به اصلاحاتی زدند، ازجمله تعدادی از دانشجویان را برای آموختن علوم و فنون جدید به غرب اعزام کردند و بازگشت این دانشجویان منجر به ورود اندیشهها و آموزههای جدید تمدن غربی به ایران شد. رفتوآمد ایرانیان به اروپا و بالعکس افزایش یافت. آگاهی سیاسی مردم گسترش یافت. دستگاه چاپ وارد کشور شد. نهضت ترجمه شکل گرفت و کتابهای متعددی از آثار غربی به فارسی برگردانده شد. روشنفکران ایرانی با نوشتن آثار متعدد به پیشرفت فکر اصلاحطلبی و مشروطهخواهی کمک کردند و ایران گام در مسیر تازهای نهاد. رحمانیان قیام تنباکو به رهبری روحانیون و علما را پیشدرآمد جنبش مشروطه میداند و آن را نخستین جنبشی به شمار میآورد که در آن مردم ایران خود را در قالب یک ملت تعریف کردند. جنبش تنباکو و در ادامۀ آن قتل ناصرالدینشاه به افزایش اعتماد به نفس و خودباوری مردم برای مقابله با استبداد انجامید.
نویسنده در فصل دوم باعنوان «ظهور مشروطیت»، ماجرای مسیو نوز بلژیکی را پیش میکشد. بازرگانان و تجار مسیو نوز بلژیکی را عامل سیاست روسیه میدانستند و از ترقی او در نظام سیاسی اداری ایران ناراضی بودند و به این مسئله اعتراض داشتند. در پی جنگ روسیه و ژاپن و در پی آن مختل شدن تجارت ایران و روسیه، قند گران میشود. علاءالدوله که از اعتراضات بازرگانان به ماجرای مسیو نوز دلِ پُری دارد، آنها را به دارالحکومه فرامیخواند و میگوید باید قیمت قند را کاهش دهند. تجّار علت گرانی قند را توضیح میدهند، اما علاءالدوله قانع نمیشود و آنها را به چوب میبندد. شماری از علما و مردم در اعتراض به وضع موجود به رهبری طباطبایی و بهبهانی به عبدالعظیم مهاجرت میکنند. مهاجرتی که بعدها در تاریخ، مهاجرت صغری نامیده میشود. معترضان خواهان تأسیس عدالتخانه میشوند، اما عینالدوله صدراعظم مظفرالدینشاه وقعی به درخواستهای آنان نمینهد. بعد از این واقعه، علما تصمیم میگیرند به قم مهاجرت کنند. منظور از مهاجرت کبری در متون تاریخی همین مهاجرت است. همزمان با مهاجرت علما به قم، تعداد کثیری از بازرگانان و مردم هم در سفارت انگلیس بَست مینشینند و خواهان تشکیل مجلس میشوند. سرانجام اعتراضات علما و مردم نتیجه میدهد و مظفرالدینشاه در تاریخ ۱۳ مرداد ۱۲۸۵ هجری شمسی برابر با ۱۴ جمادیالثانی ۱۳۲۴ هجری قمری، فرمان تأسیس مجلس را صادر میکند و عینالدوله را عزل میکند، این فرمان همان فرمانی است که ما در تاریخ آن را بهعنوان فرمان مشروطیت میشناسیم. در فرمان مشروطیت سخنی از مشروطه به میان نیامده بود و فقط دستور به تأسیس مجلس بود، اما مردم این فرمان را فرمان مشروطه تلقی کردند و فهم عموم از این فرمان، همین بود.
نویسنده در فصل سوم باعنوان «مجلس اول: مشروطیت در بحران»، به دعوای مشروطهخواهان و مشروعهخواهان میپردازد. در همان گام نخست که فرمان مشروطیت صادر شد، گروهی میگفتند که نام مجلس باید «مجلس شورای اسلامی» باشد و گروهی دیگر خواهان «مجلس شورای ملی» بودند. دستۀ اول معتقد بودند که قوانین مجلس باید با احکام شریعت همخوان و سازگار باشد و گروه دوم مدعی بودند که قید «اسلامی» در عنوان مجلس موجب میشود بخشی از بدنۀ جامعه ازجمله اقلیتهای دینی و مذهبی در مجلس نماینده نداشته باشند و این با اصول دموکراسی منافات دارد. در نهایت نیز پیروزی از آن دستۀ دوم بود و «مجلس شورای ملی» شکل گرفت.
بهسرعت نظامنامۀ انتخابات مجلس تهیه شد و سپس انتخابات برگزار شد و مجلس اول تشکیل شد. در این مجلس قانون اساسی و متمم آن تدوین شد و به امضای مظفرالدینشاه رسید. مظفرالدینشاه چند روز بعد از امضای قانون اساسی مرد و با مرگش فرزند او محمدعلیشاه به تخت نشست. محمدعلیشاه اگرچه پیش از این با مشروطهخواهان همراهی کرده بود تا جانشینی خود را تثبیت کند، اما به محض رسیدن به قدرت در مقابل مشروطهخواهان ایستاد. در این ایام مخالفت مشروعهخواهان به سرکردگی شیخ فضلالله نوری در مقابل مشروطهخواهان به اوج رسیده بود. مشروطهخواهان اغلب سکولار و خواهان جدایی دین از سیاست بودند، درحالیکه شیخ فضلالله و مشروعهخواهان این را برنمیتافتند و بر این باور بودند که هر قانونی که در مجلس تصویب شود باید با احکام دین اسلام همخوان و سازگار باشد. مخالفتهای مشروعهخواهان به سرکردگی شیخ فضلالله نوری، ترور اتابک امینالسلطان، صدراعظم ظالم و ستمگر محمدعلیشاه و سوءقصد به جان خود محمدعلیشاه توسط حیدرخان عمو اوغلی، بهانه را برای حمله به مشروطهخواهان فراهم میکند. محمدعلیشاه این اتفاقات را به مشروطهخواهان نسبت میدهد و سرانجام در تاریخ ۲ تیر ۱۲۸۷ هجری شمسی، به کمک کُلُنِل لیاخوف روسی و نیروهای قزاق مجلس را به توپ میبندد. با به توپ بستن مجلس، دفترِ مجلس اول بسته میشود و تعدادی از سران مشروطه ازجمله میرزا نصرالله ملکالمتکلمین و میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل کشته میشوند و آیتالله طباطبایی و بهبهانی هم به ترتیب به خراسان و کرمانشاه تبعید میشوند.
فصل چهارم کتاب باعنوان «استبداد صغیر»، به سالهای بعد از به توپ بستن مجلس و خفقان محمدعلیشاهی مربوط میشود. در این زمان اگرچه ترس بر فضای کل کشور حاکم است، اما اندکاندک دوباره شعلۀ خیزشهای مردمی از زیر خاکستر سکوت و سرکوب سر برمیکشد. مردم تبریز و آذربایجان به سرکردگی ستارخان و باقرخان و مجاهدان گیلانی به رهبری سپهدار تنکابنی و بختیاریها به رهبری سردار اسعد علیه استبداد محمدعلیشاهی به پا میخیزند. این مجاهدان مشروطهخواه به سمت تهران به راه میافتند و در تاریخ ۲۲ تیر ۱۲۸۸ هجری شمسی تهران را فتح میکنند و به دوران سیزدهماهۀ استبداد صغیر پایان میدهند. محمدعلی شاه به سفارت روسیه پناه میبرد و از آنجا به بندر ادسای روسیه میگریزد و فرزند دوازدهسالهاش احمدشاه جانشین او میشود.
فصل پنجم کتاب باعنوان «مجلس دوم»، به وقایع بعد از استبداد صغیر میپردازد. با پیروزی مشروطهخواهان و تشکیل مجلس دوم، تنی چند از مشروطهستیزان محاکمه میشوند و شیخ فضلالله نوری نیز به دار آویخته میشوند. نویسندۀ کتاب اعدام شیخ فضلالله نوری را یکی از کارهای نسنجیده و افراطگرایانه مشروطهخواهان میداند که مردم را به آیندۀ مشروطه بدبین کرد. با گذر زمان کمکم احزاب سیاسی شکل میگیرند. حزب دموکرات نخستین حزب به سبک اروپایی بود که در ایران شکل گرفت. دموکراتها سکولار بودند و بر جدایی دین از سیاست تأکید داشتند. حزب دیگری که در این عصر شکل گرفت، اعتدالیون بود که تقریباً در نقطۀ مقابل دموکراتها قرار داشت. در این زمان محمدعلیشاه به تحریک روسها دوباره به کشور برمیگردد. او قصد دارد با همکاری دو برادرش یعنی شعاعالسلطنه و سالارالدوله قدرت را از مشروطهخواهان پس بگیرد و دوباره بر اریکۀ قدرت تکیه کند، تلاشی که به شکست میانجامد و او چارهای جز گریختن دوباره از کشور ندارد. چندی بعد دموکراتها مستشاری آمریکایی با نام ادوارد مورگان شوستر را استخدام میکنند تا دست به اصلاحاتی در امور مالی کشور بزند، روسها که از نفوذ آمریکاییها در ایران ناراضیاند، با هزار و یک بهانه مورگان شوستر را از ایران اخراج میکنند و مجلس دوم را هم به تعطیلی میکشاندند.
پیگفتار کتاب باعنوان «جنبش مشروطه: شکست یا پیروزی؟» دربارۀ علل شکست و ناکامی مشروطه است. نویسنده در این بخش معتقد است که نباید برای جنبش مشروطه از واژۀ «شکست» استفاده کرد، زیرا از یک سو مشروطه تمرین دموکراسی ایرانیان بود و نتایج مثبت فراوانی داشت و تا امروز هم این نتایج مثبت استمرار داشته است. ما باید بدانیم و آگاه باشیم که دموکراسی در هیچ کجای جهان یکشبه به وجود نیامده است، دموکراسی فرایندی زمانبر و تدریجی است و نیاز به صبوری دارد. ما نباید فراموش کنیم که نخستین ملت شرقی، آسیایی و مسلمان بودیم که علیه استبداد قیام کردیم و آن را سرنگون کردیم. از دیگر سو رحمانیان بر این باور است که استفاده از واژۀ «شکست» برای جنبش مشروطه، امید به اصلاح را در دل ایرانیان خاموش میکند و تنها بر نیمۀ خالی لیوان تمرکز میکند؛ بهتر آن است که از کلماتی چون «رکود»، «توقف»، «عقبگرد» و امثال اینها استفاده کنیم و از به کار بردن واژۀ «شکست» برای جنبش مشروطه بپرهیزیم. در ادامه نویسنده نظر شماری از مشروطهپژوهان ازجمله احمد مجدالاسلام کرمانی، احمد کسروی، محمدعلی همایون کاتوزیان، ماشاءالله آجودانی را دربارۀ علل ناکامی جنبش مشروطه برمیشمارد و به صورت مختصر نقد و تحلیل میکند و مهمترین ضعف این نظرات را تکعاملی دیدن شکست مشروطه میداند.
کتاب «جنبش مشروطه» یکی از روانترین، سادهترین و همهفهمترین کتابهایی است که دربارۀ این واقعۀ تاریخی نوشته شده است و من خواندن آن را به همۀ کسانی که میخواهند شناختی اجمالی از وقایع عصر مشروطه کسب کنند، پیشنهاد میکنم.
لینکهای خرید کتاب جنبش مشروطه داریوش رحمانیان
در همین زمینه
- ۰۳/۰۳/۰۲