آیا ترامپ خود یک قربانی نیست؟
هر وقت صحبت از شخصی مانند دانلد ترامپ رئیس جمهور ایالات متحده (یا مشابه آن محمود احمدی نژاد رئیس جمهور سابق ایران، مارین لوپن کاندیدای پای ثابت جبههی ملی در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه و ...) به میان میآید، خیلی کم پیش میآید که اظهار نظرها از دو حالت طرفداری توأم با تعصب یا نقد همراه با خشم خارج باشد. یک نکته قابل توجه در این خصوص این است که معمولاً به گونهای از شخصی مانند ترامپ سخن به میان میآوریم که گویی او تنها کسی که است که چنین میاندیشد و همو است که با زور و اجبار و بدون مخالفت جامهی عمل به تن افکار خود میپوشاند. در مقالهی که اخیراً به قلم حنیف غفاری در تهران تایمز به چاپ رسیده، در کنار پرداختن به گفتهها و موضعگیریهای اخیر دانلد ترامپ در سفر به انگلستان و دیدار و گفتگوهای وی با ترزا می نخست وزیر انگلستان، نویسنده به آماری اشاره میکند که جای بسی تأمل دارد: بر مبنای نظرسنجی دانشگاه کوئینی پیاک 49% مردم آمریکا معتقدند که دانلد ترامپ فردی نژادپرست است و در مقابل 47% درصد مردم معتقد بودهاند که رئیس جمهورشان فرد نژادپرستی نیست.
نکتهای که میخواهم به آن بپردازم همین است که هیچ فرد مسئولی بدون خاستگاه مردمی به مقامی نخواهد رسید و در ادامه نیز بدون پشتوانهی مردمی کاری از پیش نخواهد برد. یادمان باشد هرگاه از فاشیسم، نژادپرستی و ... صحبت میکنیم؛ نه از یک فرد و نه حتی از یک گروه که داریم از یک بافت فکری نسج و نفوذ یافته در جامعه صحبت میکنیم. اگر قرار است اتفاقی رخ بدهد با عوض شدن رئیس جمهور آمریکا نخواهد بود بلکه با تغییر آب و هوای فکری آن 47% مردمی خواهد بود که انگارههای نژادپرستانه دارند. لذا باز هم فرهنگ را بر سیاست ارجح میدانم و کار فکری مداوم را بر هر نوع حرکت سیاسی کوتاه مدت و از سر حب و بغض ترجیح میدهم. روانشناسی مردمی که انگارههای نژآدپرستانه دارند نیز خود موضوع مفصلی است که معمولاً مغفول میماند. استفاده از کلمات نژادپرست و یا فاشیسم به عنوان فحش و نه به عنوان اصطلاح تخصصی (term) خود به اندازهی کافی انحراف بزرگی است. همچنین در کنار عدم توجه به روانشناسی این دسته از افرادی که در همهی جوامع وجود دارند، عدم توجه به تاریخ و سیر تحولات فرهنگی، فکری، اقتصادی و آنچه درون بعضی طبقات کمتر بهرهمند جوامع (در طی سالهای سال و بلکه قرون متمادی) رخ داده است دیگر اشتباهی است که بین افراد یک جامعه شکاف (gap) ایجاد خواهد کرد. هر نوع شکاف راه فهم متقابل و گفتگوی درون مردمی را خواهد بست و از اینجا به نتیجه گیری صحبتهای خودم میرسم: اگر بین افراد یک جامعه گفتگو و تعامل فکری وجود نداشته باشد، هستند کسانی که با تحریک دکمههای خطر درون روح افراد، آنها را به انجام حرکات آنارشیستی وادار خواهند کرد، و با زنده کردن روح نژادپرستی در آنان، از آنان سربازانی برای ماشین جنگ و تبعیض خود خواهند ساخت. شاید در چنین فضایی ترامپ هم یک قربانی باشد. آیا اینگونه نیست؟
لینک مقاله در تهران تایمز: