لحظه طلایی الان است!
هر وقت هر کاری دلت خواست بکن. منتظر فردا نباش. منتظر لحظه طلایی که اصلاً نباش. منتظر حتی یک دقیقه دیگر هم نباش. فقط انجام بده و بگذار رفتار تو مانند پژواکی در این کائنات لایتناهی طنین انداز شود.
ما نسلی بودیم (و هنوز هم همانیم که بودیم) با شک و تردید و ترس بسیار دنیای بیرون را کشف کردیم. و شاید بزرگترین کشفها، یکی کشف ناماندگاری جهان و ناماندگاری آدمها، زمانها و مکانها باشد. هیچ ابدیتی وجود ندارد. هر کس میتواند الان باشد و یک لحظه بعد به هر دلیلی نباشد: جنگ، نزاع خیابانی، سکته، تصادف جادهای، مسمومیت غذایی، فشار عصبی و یا حتی مرگ طبیعی! و دوم کشف بزرگ ما، کشف ریا بود. هر آنچه به نام فضیلت به ما آموختند لزوماً در واقع هم همان پیاده نمیشد. و این شکنندگی و شکاکیت نسل ما را دوچندان کرد. نباید بگذاریم این شکنندگی ما را تبدیل به آدمهایی غیرقابل تغییر و ناتوان در تصمیم گیری کند . باید از غار خود یرون بیائیم. آن لحظه طلایی همین الان است، همین الان! هر وقت هر چه خواستی انجام بده و بیخود در بند تأملات وسواس گونهات نباش. اجازهی تو نه دست ناظم است نه مادر کنترلگر. تو آزادی و کسی نباید تو را محدود کند. همین الان بلند شو و برای آیندهات و برای آروزهایت قیام کن. چه بخواهی چه نخواهی آینده میآید. «5 سال بعد» را یک آدم ببین که مسافر است و مقصد او تویی. به محض آنکه از تو عبور کرد دیگر وی را نخواهی دید. حال آنکه حاصل این دیدار چند ثانیهای چه باشد؛ برد یا باخت به تو بستگی دارد و نحوه بازیات با کارتهایی که داری. وقتی هلن کلر نابینا و ناشنوا و ناتوان در سخن میتواند یک فرد تأثیرگذار در تاریخ باشد، چرا من و تو در این سکوت سراسر شک و تردید، غرق افکار وسواس گونه خود شدهایم؟ 5 سال بعد میآید چه تو بخواهی چه نخواهی. پس از همین امروز به مصاف تمام روزها و سالهای آیندهی زندگیات برو. برخیر و نموداری بکش برای آیندهات. تختهای، دفتری چیزی فراهم کن و لیست آرزوهایت را در آن بنویس. شکل رسم کن، یک مشت عکس در سیستم جایی گوشهای بدر فایلی به نام آرزوها گرد آهم آور، فیلمی به عنوان آروزی خود درآن بگذار. هر کار که میکنی بکن! فقط آرزوهایت را بدون سانسور و بدون سقف تعیین کردن درآن جا ذکر کن. هر چه بزرگتر بهتر! تا جایی پیش برو که خودت هم از نوشتن یا حتی فکر کردن به آرزوهایت وحشت کنی. قالب تهی کنی و خندهای بلند سر دهی. نه نه! دیوانه وار قهقه زنی که بین این دیوانه احمق را! بله آنجا مقصد توست و دقیقاً همان احمقانه ترین و ترسناک ترین آرزو، آرزوی توست و مابقی تلقین جامعه!
اما تلقین جامعه چیست؟ جامعه همه ما را هیپنوتیزم میکند. به ما آرزوها وعقاید خودش را تلقین میکند تا ما را اسیروار در چرخه تولید خود گرفتار کند. اما باید رهید. لیست آرزوهای هر کدام از ما نخستین گام آزادی است. و یادت باشد هر وقت هر کاری دلت خواست بکن! همین الان تلفن را بردار و بگو که دوستش داری. همین الان آن ایمیل را بفرست، باشد که برنده یک بورس تحصیلی شوی. همین الان یک رزومه تنظیم کن و برای جایی بفرست، باشد که در اولین فرصت اولین ایمیلی که بررسی میشود نامهی تو باشد و تو بتوانی کار را بگیری. وبلاگی تأسیس کن و برای کاری که بلدی و میتوانی به دیگران خدمتی ارائه دهی و یا چیزی آموزش دهی، وبلاگت را پربار و پربارتر کن. باشد که همین وبلاگ روزی پربازدیدکنندهترین وبسایت جاهن باشد. حرکت کن و حرف نزن! ساکت و ساعی. هر چیزی یک ایده است، هر ایده یک موفقیت بزرگ است و هر موفقیت بزرگ یک شادی است. تو لایق شادترینهایی.
- ۹۷/۱۲/۰۴