دو قدم مانده به صبح

سلام خوش آمدید

 نادر نادرپور (زاده‌ی خرداد ۱۳۰۸ - درگذشته ۱۳۷۸) شاعر و نویسنده و مترجم ایرانی است.

کتاب مجموعه اشعار وی شامل دفتر شعرهای اوست که از سال ۱۳۲۶ تا ۱۳۷۴ سروده شده اند:

  • چشم‌ها و دست‌ها (۱۳۳۲ – ۱۳۲۶)
  • دختر جام (۱۳۳۳ – ۱۳۳۱)
  • شعر انگور (۱۳۳۵ – ۱۳۳۴)
  • سرمه خورشید (۱۳۳۸ – ۱۳۳۶)
  • گیاه و سنگ نه، آتش (۱۳۴۴ – ۱۳۳۹)
  • از آسمان تا ریسمان (۱۳۴۹ – ۱۳۴۵)
  • شام بازپسین (۱۳۵۵ – ۱۳۵۰)
  • صبح دروغین (۱۳۶۰ – ۱۳۵۶)
  • خون و خاکستر (۱۳۶۷ – ۱۳۶۰)
  • زمین و زمان (۱۳۷۴ – ۱۳۶۶)

این کتاب با مقدمه‌ی مفصلی به قلم خود شاعر، در مورد شعر نو آغاز می‌گردد. در این مقدمه نادرپور به تفصیل در مورد شعر نو صحبت می‌کند و مدعی است که شعر نو شعر امروز است. «ما می‌گوییم که شعری جز شعر نو در این دوران نیست و آنچه را که تقلید مبتذل از استادان قدیم است "شعر" نباید نامید.»

  • ۰ نظر
  • ۱۸ شهریور ۰۲ ، ۱۰:۵۲
  • اسماعیل
گرت جونز (Gareth Jones) روزنامه نگار و کارمند وزارت امور خارجه انگلستان است که به‌تازگی توانسته بود با هیتلر و گوبلز مصاحبه‌هایی انجام دهد. حال برای آقای جونز این پرسش مطرح بود که با اینکه اقتصاد شوروی فروپاشیده و ارزش روبل سقوط کرده، استالین از کجا پول و سرمایه لازم برای پیشبرد برنامه های خود را فراهم می کند؟!

برای پاسخ به این پرسش و به قصد مصاحبه با استالین به مسکو سفر می کند و داستان فیلم حول شجاعت آقای جونز در جستجو و افشای حقیقت، شکل می گیرد.

  • ۰ نظر
  • ۱۷ شهریور ۰۲ ، ۱۶:۵۸
  • اسماعیل

زوربای یونانی (Zorba the Greek) اثر نیکوس کازانتزاکیس نویسنده‌ی نام‌دار یونان است. داستان از زبانِ نویسنده‌ای جوان و روشن‌فکر روایت می‌شود که حدود ۳۵ سال دارد و کتاب‌های زیادی خوانده و از لابه‌لای آنها در جستجوی معنای زندگی است. او که در حال سفر به جزیره کِرت برای کار روی معدن زغال‌سنگی است، در بندر با شخصیتِ اصلی داستان یعنی «الکسیس زوربا» روبه‌رو می‌شود و داستان حولِ دوستی این دو و حوادث جزیره کِرت شکل می‌گیرد. تلاش برای توصیف شخصیت زوربا در اینجا کاری بیهوده است، باید خود دست به کار شوید و با خواندن داستان با آن آشنا شوید و از این کتاب بهره و لذت ببرید.

  • ۰ نظر
  • ۱۷ شهریور ۰۲ ، ۱۱:۱۶
  • اسماعیل

فایل صوتی نمایش
حجم: 27.2 مگابایت

مَکبِـث (انگلیسی: Macbeth) نمایشنامه‌ای تراژیک اثر ویلیام شکسپیر است. این نمایشنامه کوتاه‌ترین تراژدی و یکی از محبوب‌ترین آثار اوست که بنا به اعتقاد بسیاری بین سال‌های ۱۵۹۹ و ۱۶۰۶ میلادی نوشته شده‌است.
نمایش رادیویی مکبث، به کارگردانی میکائیل شهرستانی بر پایه‌ی ترجمه‌ی داریوش آشوری اجرا شده است. یک اجرای ماندگار از یک ترجمه‌ی شاهکار.

شخصیت های اصلی نمایش عبارتند از:

دانکن Duncan ، شاهِ اسکاتلند

دانلبین Donalbain و ملکم Malcolm ، پسران‌اش

بنکو Banquo و مکبث Macbeth ، سرداران‌اش

مکداف Macduff و راس Rosse ، بزرگزادگان اسکاتلند

فیلیانس Fleance ، پسر بنکو

سیوارد Siward ، سردار سپاهیان انگلیسی

سیوارد جوان Young Siward ، پسر اش

لیدی مکبث 

لیدی مکداف

  • ۰ نظر
  • ۱۶ شهریور ۰۲ ، ۱۳:۳۸
  • اسماعیل
زمستان در راه است (Winter Is Coming) اثر گری کاسپارف  قهرمان نامدار شطرنج جهان است. 

جنگ به هر دلیلی وحشتناک است؛ ولی از چرخشِ خوفناکِ پوتین به سمت امپریالیسم قومیتی نمی‌توان چشم‌پوشی کرد. آنهایی که می‌گفتند جنگ در اوکراین رقم نمی‌خورد و بعید است منجر به بی‌ثباتی جهانی شود؛ هشدار واضحی را که پوتین به ما داده بود نادیده گرفتند. با مماشاتِ آمریکا و سایر قدرت‌های جهان طی این سال‌ها و به واسطه‌ی منابع عظیمِ در دسترس و زرادخانه‌ی هسته‌ای قدرتمند، دلیلی وجود ندارد که باور کنیم چشم‌انداز پوتین از آنچه «روسیه‌ی بزرگ» عنوان کرده به شرق اوکراین محدود می‌شود و البته دلایلِ زیادی وجود دارد که باور کنیم قطعا محدود نمی‌شود. برای گری کاسپارف هیچ‌یک از اینها تازگی ندارد. او بیش از یک دهه از منتقدانِ سرسختِ پوتین بوده و حتی رهبری جبهه‌ی اپوزوسیون حامی دموکراسی را در انتخابات سال 2008 به دست داشته است. با وجود این،‌ طی این سال‌ها کاسپارف با تماشای به حقیقت پیوستن پیشگویی‌هایش درباره انگیزه‌های پوتین، با حقیقت تلخ‌تری مواجه شده است: روسیه‌ی پوتین خود را در جایگاهی مقابل کشورهای جهانِ آزاد تعریف می‌کند. در این کتاب کاسپارف نشان می‌دهد که انحلالِ اتحادِ جماهیر شوروی نه نقطه پایان، که فقط تغییر فصل بود و جنگ سرد به بهاری نو بدل شد. اما اکنون بعد از سال‌ها مماشات و قضاوتِ اشتباه، زمستان دوباره از راه رسیده است. کتابِ زمستان در راه است که با قوه‌ی هوش، باور و امیدهای کاسپارف برای کشورش به نگارش درآمده، چهره واقعیِ پوتین را به تصویر می‌کشد.
با خواندن این کتاب اذعان خواهید کرد که آنچه گری کاسپارف سالها پیش در خشت خام می‌دید، بسیاری در آینه نمی‌دیدند و هنوز هم نمی‌بینند.

  • ۰ نظر
  • ۱۵ شهریور ۰۲ ، ۱۴:۵۱
  • اسماعیل

کتاب متفکرانِ چپِ نو،  برگردان فارسی کتاب Fools, Frauds and Firebrands: Thinkers of the New Left از راجر اسکروتن فیلسوف بریتانیایی با ترجمه بابک واحدی است. اسکروتن در این کتاب متفکرانی که بیشترین تأثیر را بر گرایشات چپِ نو داشته اند را با زبانی شفاف، بی ابهام و دقیق، زیرِ ذره بینِ نگاهِ انتقادی خویش گذاشته و گره از معنای زبانِ طرازنوینِ(Newspeak یا گفتارنو) ایشان گشوده است. پرسش اصلی او در این کتاب این است که چپِ امروز چه معنا و چه وضعی دارد، و از 1989 و فروپاشی شوروی تاکنون، چه مسیری را طی کرده است؟ و چطور آرمانِ طبقه‌ی کارگر را فروگذاشته و چه چیزهای جدیدی را دستاویز خود کرده است؟  

در بخشی از مقدمه این کتاب می خوانیم:

در کتابی پیش از این، که در سالِ ۱۹۸۵ با عنوانِ متفکّرانِ چپِ نو منتشر شده بود، مجموعه‌ای از مقالاتم را گرد آورده بودم. در این‌جا آن مقاله‌ها را بازنویسی کرده‌ام، ... در بابِ تحوّلاتِ جدیدی که روزبه‌روز اهمیت و تأثیرِ بیش‌تر می‌یابند نوشته‌ام- مثلاً در بابِ ”دستگاهِ مهمل‌بافیِ“ فریبنده و غریبی که لکان، دلوز و گَتاری اختراع کرده‌اند، استراتژیِ زمین‌سوخته‌ی ادوارد سعید در حمله به میراثِ ”استعماریِ“ ما، و به‌تازگی احیاءِ ”نظریه‌ی کمونیسم“ به همّتِ بدیو و ژیژک.

کتابِ قبلیِ من در اوجِ دورانِ پروحشتِ حکم‌رانیِ مارگارت تاچر منتشر شد، وقتی که من هنوز در دانشگاه تدریس می‌کردم، و روشن‌فکرانِ چپِ بریتانیا من را یکی از شاخص‌ترین مخالفانِ آرمان‌شان، که همه‌جا آرمانِ انسان‌هایِ شریفِ بود، می‌شناختند. لذا کتاب با استهزاء و خشم روبه‌رو شد، و منتقدان در تف‌انداختن بر جنازه‌ی آن گویِ سبقت از هم می‌ربودند. انتشارِ آن کتاب پایانِ حرفه‌ی دانشگاهیِ من شد، و منتقدان و یادداشت‌نویسان بر کتاب، بر شایستگیِ فکریِ من، و نیز شخصیتِ اخلاقی‌ام، شک‌هایِ جدّی وارد آوردند. این خسران و از دست رفتنِ ناگهانیِ جایگاه، به حمله به همه‌ی نوشته‌هایِ من انجامید، صرف‌نظر از این که ربطی به سیاست داشتند یا نه.

یک فیلسوفِ دانشگاهی در نامه‌ای به لانگمن، ناشرِ کتابِ قبلی‌ام، نوشته بود که، ”علی‌رغمِ میلِ باطنی‌ام باید به عرض‌تان برسانم که بسیاری از همکارانم در این‌جا (یعنی، در آکسفورد) بر این گمان هستند که دامانِ انتشاراتِ لانگمن- که انتشاراتِ محترمی است- به‌سببِ همکاری با اسکروتن لکّه‌دار شده است.“ او در ادامه با ‌لحنِ تهدید، ابرازِ امیدواری می‌کند که ”واکنش‌هایِ منفی‌ای که این کتاب به‌دنبال داشته، موجب شود لانگمن در آینده احتیاطِ بیش‌تری در انتخابِ سیاستِ نشرش به خرج دهد.“ یکی از پرفروش‌ترین نویسندگانِ کتبِ آموزشیِ لانگمن هم تهدید کرده بود اگر انتشارِ کتابِ من ادامه یابد آثارش را به انتشاراتِ دیگری خواهد سپرد، و چنین شد که، مطابقِ انتظار، نسخه‌هایِ باقی‌مانده‌ی متفکرّانِ چپِ نو به‌سرعت از کتاب‌فروشی‌ها جمع‌آوری و در اتاقکِ حیاطِ من انبار شدند.

از آن پس طبعاً میلی به بازگشتن به صحنه‌ی چنین فاجعه‌ای نداشتم. لیکن به‌تدریج، در پایانِ سالِ ۱۹۸۹، عنصرِ تردید به دیدگاهِ چپ‌ها افزوده شد. حالا دیگر بیش‌وکم همه می‌پذیرفتند که هرآن‌چه به نامِ سوسیالیسم گفته، اندیشیده، یا انجام‌ شده، به‌لحاظِ فکری قابلِ‌احترام یا به‌لحاظِ اخلاقی صحیح نبوده است. البته آگاهیِ من به این احتمال از حدِّ معمول بیش‌تر بود، و دلیلِ آن هم ارتباطِ نزدیکی بود که، در زمانِ نوشتنِ آن کتاب، با شبکه‌هایِ زیرزمینیِ اروپایِ کمونیست داشتم. آن ارتباط موجب شد من از نزدیک شاهدِ ویرانی و تباهی باشم، و برایِ بیش‌ترِ کسانی که دردسرِ مواجهه با این ویرانی و تباهی را از سر گذرانده بودند، بدیهی بود که شیوه‌هایِ تفکّرِ چپ دلیلِ اصیلِ این ویرانی بوده‌اند. متفکّرانِ چپِ نو در نسخه‌هایِ سامیزدات به‌زبان‌هایِ لهستانی و چک منتشر شد، و پس از آن به چینی، کره‌ای، و پرتغالی هم ترجمه شد. آرام آرام، و به‌ویژه پس از ۱۹۸۹، بیانِ دیدگاه‌هایم برایم آسان‌تر شد، و حرفِ ناشرم را پذیرفتم که کتابی جدید می‌تواند برایِ دانشجویانی که مجبورند مدام نثرِ بدهضم و چسبناکِ دلوز را بجَوَند، وِرد و جادویِ جنون‌آمیزِ ژیژک را جدّی بگیرند، یا باور کنند که نظریه‌یِ کنشِ ارتباطیِ هابرماس جز ناتوانیِ خودِ او در بیانِ آن و برقراریِ ارتباط با خوانندگانش اهمیت و معنایی دارد، فرصتی برایِ نفس کشیدن فراهم آورد.

خواننده از همین چند پاراگرافِ اول درخواهد یافت که این کتاب هیچ ابایی در بیانِ گفته‌هایش ندارد. ترجیح می‌دهم آن را نوعی اعلامیه‌ی تحریک‌آمیز بخوانم. بااین‌حال، تمامِ تلاشم را کرده‌ام تا خوبی‌هایِ نویسندگانی که بررسی کرده‌ام را هم در کنارِ بدی‌های‌شان شرح دهم. امیدوارم نتیجه‌ی کار چنان از آب درآمده باشد که هرکس از هر عقیده‌ی سیاسی از خواندنِ آن سود برد.

  • ۰ نظر
  • ۱۳ شهریور ۰۲ ، ۱۶:۵۱
  • اسماعیل

در حدود 200 سال از زمانی می‌گذرد که روشنفکرانِ غیرِ روحانی به عنوان راهنما و آموزگار بشریت، جانشینِ دانش آموختگانِ قدیم شدند. ما به شماری از مواردِ فردی کسانی که می‌خواستند به بشریت اندرز دهند نگاهی انداختیم. بویژه نگرش آنان نسبت به حقیقت، شیوه‌ی جستجو و ارزیابی شواهد از سوی آنان، واکنش آنان نه تنها در برابر بشریت به طور کلی، بلکه در برابرِ انسان‌ها به طور خاص، و طرز رفتارشان را با دوستان، همکاران، خدمتکاران، بویژه خانواده‌ی خویش بررسی کردیم؛ و به اختصار به پیامدهای اجتماعی و سیاسی پیروی از اندرزِ آنان پرداختیم. 

چه نتایجی باید گرفت؟ خوانندگان خود داوری خواهند کرد. اما به گمان من، اینک در میان مردم در قبال روشنفکرانی که می‌خواهند برای ما موعظه کنند، نوعی تردید وجود دارد؛ و مردمِ عادی گرایشی روز افزون یافته‌اند که به حق و صلاحیتِ دانشگاهیان، نویسندگان و فیلسوفان، هر اندازه هم که برجسته باشند، در اینکه به ما بگویند امور خود را چگونه اداره کنیم با نظرِ مخالف بنگرند. چنین می‌نماید که اکنون این باور رواج می‌یابد که روشنفکران، آموزگارانی خردمندتر یا سرمشق‌هایی با ارزشتر از جادوگران و کشیشانِ قدیم نیستند. من در این شک، سهیم هستم. ده دوازده تن از مردمی‌که به طور اتفاقی از کوچه و خیابان برگزیده شده باشند، احتمالا بیش از گروهِ نمونه‌ای از روشنفکران درباره‌ی مسائل اخلاقی و سیاسی عقایدِ معقول ابراز خواهند کرد. اما من از این فراتر می‌روم. یکی از درس های اصلی قرن غم انگیز ما، که شاهد قربانی شدن میلیون‌ها انسانِ بیگناه در طرح‌هایی برای بهبودِ سرنوشت بشریت بوده، این است: از روشنفکران بپرهیزید. نه تنها باید آن‌ها را از اهرم‌های قدرت دور نگاه داشت، بلکه هنگامی‌که می‌خواهند اندرز جمعی بدهند باید هدف بدگمانی ویژه‌ای قرار گیرند. از کمیته‌ها، کنفرانس‌ها و مجامع روشنفکران بپرهیزید. به بیانیه‌های عمومی‌که از صفوفِ فشرده‌ی آنان صادر می‌شود، اعتماد نکنید. داوری آن‌ها را درباره رهبرانِ سیاسی و حوادثِ مهم بی‌اعتبار بشمارید. زیرا روشنفکران نه تنها مردمانی بسیار فردگرا و تکرو نیستند، بلکه از الگوهای رفتاری معین و منظمی‌پیروی می‌کنند. به عنوان یک گروه، در محافلِ کسانی که تأییدشان را می‌جویند و ارج می‌گذارند غالبا فوق‌العاده همرنگِ جماعت هستند؛ و این است آنچه آن‌ها را در حالتِ جمعی، آن همه خطرناک می‌سازد. زیرا فضایی از اندیشه و عقاید رایج به وجود می‌آورد که اغلب به شیوه‌های عملیِ خردستیز و ویرانگر منجر می‌شود.

از همه مهمتر، باید در همه حال چیزی را که روشنفکران از روی عادت فراموش می‌کنند به خاطر داشته باشیم و آن این است که "مردم" از برداشت‌ها و مفاهیم مهمترند و باید الویت داشته باشند. 

بدترین نوع استبداد، خودکامگی سنگدلانه‌ی عقاید است.

  • ۰ نظر
  • ۱۳ شهریور ۰۲ ، ۱۲:۴۸
  • اسماعیل

در 1916، آلبرت انیشتین بزرگترین کار زندگی خود را به پایان رسانده بود، ده سال کوشش اندیشمندانۀ طاقت‌فرسا برای دست یافتن به نظریۀ تازه‌ای برای گرانش، که او آن را نظریۀ نسبیت عام نامید. ولی این تنها نظریه‌ای تازه برای گرانش نبود، بلکه نظریۀ تازه‌ای بود برای توصیف ساختار فضا و زمان.

نظریۀ نسبیت عام نخستین نظریۀ علمی بود که نه تنها می‌توانست بگوید اجسام چگونه درون گیتی حرکت می‌کنند، بلکه چگونه خود گیتی می توانسته فرگشت [تکامل] یابد.

 لارنس کراوس

 

  • ۰ نظر
  • ۱۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۲:۱۷
  • اسماعیل

حتماً شما هم با افرادی مواجه شده‌اید که یا از سؤال پرسیدن می‌ترسند، یا خجالت می‌کشند و یا آن را خلاف غرور و شأن خود می‌دانند. هر چه که هست، این که از دیگران سؤال نپرسیم یک اشتباه بزرگ است. چه بسا مشکلات کوچکی که به سادگی حل می‌شوند ولی با نپرسیدن و درون‌ریزی، تبدیل به مسائل پیچیده‌تری در زندگی ما می‌شوند، و چه بسا مسائل بزرگ بشری که توسط افرادی حل شده‌اند که خصلت پرسش‌گری داشته‌اند و برای آن خصلت خود ارزش قائل بوده‌اند.

پرسیدن کلید در دانایی است. در کنار فکر کردن مستقل، باید سؤال هم پرسید.

  • ۰ نظر
  • ۱۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۱:۱۹
  • اسماعیل

مقدمه

وقتی نیچه گریست یک رمان روانشناختی است که بر پایۀ دیدگاه‌های اگزیستانیالیستی نویسندۀ آن اروین یالوم بنا شده است. این رمان دیداری خیالی بین فریدریش نیچه، فیلسوف آلمانی، و یوزف برویر، پزشک وینی را روایت می‌کند. در این دیدار یوزف برویر به فردریش نیچۀ جوان کمک می‌کند و او را که از فکر خودکشی که در سرمی‌پروراند منصرف می‌کند.

نگاهی به کتاب وقتی نیچه گریست

در وین سدۀ نوزدهم، داستانی از عشق، سرنوشت و اراده در میان خردگرایانی شکل می‌گیرد که تصویری از آن دوران ارائه می‌دهد. یوزف بروئر، یکی از بنیانگذاران مکتب تحلیل روانی، در اوج دوران زندگی به سر می‌برد. فریدریش نیچه، یکی از بزرگترین فیلسوفان اروپا در آستانه خودکشی ناشی از افسردگی قرار دارد و قادر به درمان سردردهای شدید و سایر بیماری‌هایش، نیست.

  • ۰ نظر
  • ۱۳ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۳:۲۶
  • اسماعیل

در اینجا 12 پاسخ متفاوت به پرسش اگر کتاب نخوانیم چه می‌شود داده‌ام. آیا شما هم می‌توانید مورد یا موردهای دیگری به این لیست اضافه کنید؟ حتماً جواب خود را در قسمت کامنت‌ها بنویسید.

  • ۰ نظر
  • ۱۳ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۳:۰۶
  • اسماعیل

من در دنیای بدون نوتیفیکیشن زندگی می‌کنم.

تمام نوتیفیکیشن‌های تمام اپ‌های موبایلم را قطع کرده‌ام و بنابراین تا خود اپ را باز نکنم نمی‌دانم آن تو چه می‌گذرد و از این جهت خیلی هم خوشحالم. چون هیچ چیزی نمی‌تواند تمرکز مرا به هم بزند. خصوصاً که من خیلی موسیقی و رادیو فرانسه گوش می‌دهم. ساعت‌ها گوشم به موسیقی یا رادیو فرانسه است و هیچ نوتیفیکیشنی صدای آن را قطع نمی‌کند.

وقت‌هایی هم که به چیزی گوش نمی‌دهم و سرم به کارهای دیگری گرم است هیچ صدایی تمرکز مرا به هم نمی‌زند.

شاید بگویید که خوب چه کاری است، اینترنت را قطع کن!

این روش به نظر معقول به نظر می‌آید ولی در عمل این روش جواب نمی‌دهد. چون در ما کِرمی رشد کرده است به نام کِرم وصل بودن یه اینترنت و چک کردن تمام نوتیفیکیشن‌ها. بنابراین اگر به اینترنت وصل نباشید در کمتر از چند دقیقه دوباره سراغ گوشی خود می‌روید و اینترنت آن را روشن می‌کنید. نتیجه! باز نوتیفیکیشن‌ها شما را تسخیر خواهند کرد.

برای فائق آمدن بر یک عادت بهترین کار این است که ذهن را فریب دهیم. بنابراین ذهن را با این روش به این عادت بدهید که: ببین ذهن من، گوشی به اینترنت وصل است ولی هیچ خبر جدیدی نیست و هیچ پیامی نیامده است. می‌بینی که هیچ نوتیفیکیشنی نیامده است!

امتحانش مجانی است. چند روز این روش را امتحان کنید خواهید دید که چقدر روش خوب و کارآمدی است و شما به میزان زیادی تمرکز خود را بالا می‌برید.

در همین زمینه:


Photo by David Švihovec on Unsplash

  • ۲ نظر
  • ۱۲ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۷:۵۰
  • اسماعیل

این گفته نیچه را به خاطر بسپارید که:«حقیقتی در کار نیست، آنچه هست تنها تعبیر ماست.» بنابراین اگر بینش های فوق العاده را در بسته بندی های زیبا به بیمارانمان پیشکش می کنیم، یادمان باشد که این بینش، ساخته ذهن ماست، تنها یک تفسیر است و نه لزوما تنها تفسیر ممکن.

  • ۰ نظر
  • ۱۲ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۳:۵۹
  • اسماعیل

من همیشه امپراتورم و در آینده وقتی نام لرد باتهورد، رئیس‌الوزرای شما (انگلیس) را فراموش کردند و نام‌های دیگر که امروز جلوه می‌کند ازبین رفت، در قرن‌های آینده من هنوز امپراتور خواهم بود!

جسم من در اختیار شماست ولی روح من آزاد است و تا پایان زندگی همان همّت و فعالیت دورهٔ فرماندهی اروپای مرا دارد و آن اروپا در آتیه در مورد رفتاری که نسبت به من شده ‌است قضاوت خواهد کرد و شرمساری آن نصیب انگلستان خواهد شد.

بدبختی و تیره‌روزی به نوبهٔ خود دارای مفاخر و محاسنی است. اگر من روی تخت سلطنت و در میان طرفداران خود می‌مردم، چون حریفی نداشتم، دنیا آن طور که باید مرا نمی‌شناخت؛ ولی در سایهٔ این بدبختی، مرا آن طور که هستم مورد قضاوت قرار خواهند داد و اسارت سَنت‌هِلِن حضور تاریخی مرا تصفیه و تکمیل خواهد کرد و این سنگستان تیره، پایگاه رفیعی خواهد شد که مرا به تمام عالم نشان خواهد داد.

ناپلئون بناپارت

 

Photo by Burst on StockSnap

 

  • ۰ نظر
  • ۱۰ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۳:۲۵
  • اسماعیل

ما، در جستجوی شکل دیگری از زندگی هستیم، چون از وضعیت کنونی خود نمی‌توانیم بهره بگیریم. از آنجائی که استعداد درونی خویش را نمی‌شناسیم، به‌ بالاتر چنگ می‌اندازیم، اما از این اصل غافلیم که اگر بر شاخه‌ای بلند هم که بایستیم، باز هم باید با پاهای خود قدم برداریم و اگر بر بالاترین جایگاه ممکن هم که بنشینیم، باز هم بر روی نشیمن‌گاه خویش قرار خواهیم گرفت.

میشل دو مونتینی

  • ۰ نظر
  • ۰۹ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۴:۵۵
  • اسماعیل

بعضی متخصصان معتقدند که عبارت اصلی یونانی «خود را بشناس» به معنی آن است که «بدان فقط یک انسان هستی». یعنی همان طور که ما در روان کاوی می‌گوییم، آنچه باید «پذیرفت» یا «با آن کنار آمد»، میل کودکانه‌ی ما به بازی در نقش خدا و نیاز همه‌جایی‌مان به اینکه طوری با ما رفتار کنند که انگار خداییم.

 
💡🌹😊
  • ۰ نظر
  • ۰۸ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۷:۳۰
  • اسماعیل

شعر رفتار من عادی است قیصر امین پور از مجموعۀ گل‌ها همه آفتابگردانند

رفتار من عادی است

اما نمی‌دانم چرا

این روزها

از دوستان و آشنایان

هرکس مرا می‌بیند

از دور می‌گوید:

این روزها انگار

حال و هوای دیگری داری!

اما

من مثل هر روزم

با آن نشانی‌های ساده و با همان امضا،

همان نام و با همان رفتار معمولی

مثل همیشه ساکت و آرام این روزها

تنها

حس می‌کنم گاهی کمی گنگم

گاهی کمی گیجم

حس می‌کنم از روزهای پیش

قدری بیش‌تر این روزها را دوست دارم

گاهی - از تو چه پنهان -

با سنگ‌ها آواز می‌خوانم

و قدر بعضی لحظه‌ها را خوب می‌دانم

این روزها گاهی از روز و ماه و سال،

از تقویم، از روزنامه بی‌خبر هستم

حس می‌کنم گاهی کمی کمتر

گاهی شدیداً بیشتر هستم

حتی اگر می‌شد بگویم

این روزها

گاهی خدا را هم یک جور دیگر می‌پرستم

از جمله دیشب هم

دیگرتر از شب‌های بی‌رحمانه دیگر بود:

من کاملا تعطیل بودم

اول نشستم خوب جوراب‌هایم را اتو کردم

تنها - حدود هفت فرسخ -     

در اتاقم راه رفتم

با کفش‌هایم گفتگو کردم

و بعد از آن هم رفتم

تمام نامه‌ها را زیر و رو کردم

و سطر سطر نامه‌ها را دنبال آن افسانۀ موهوم

دنبال آن مجهول گشتم چیزی ندیدم

تنها یکی از نامه‌هایم بوی غریب و مبهمی می‌داد

انگاراز لابه‌لای کاغذ تا خوردۀ نامه

بوی تمام یاس‌های آسمانی احساس می‌شد

دیشب دوباره بی‌تاب در بین درختان تاب خوردم

از نردبان ابرها تا آسمان رفتم

در آسمان گشتم

و جیب‌هایم را از پاره‌های ابر پر کردم

جای شما خالی!

یک لقمه از حجم سفید ابرهای تُرد

یک پاره از مهتاب خوردم

دیشب پس از سی سال فهمیدم

که رنگ چشمانم کمی میشی است

و برخلاف سال‌ها پیش

رنگ بنفش و ارغوانی را از رنگ آبی دوست‌تر دارم

دیشب برای اولین‌بار دیدم که نام کوچکم

دیگر چندان بزرگ و هیبت‌آور نیست

این روزها دیگر تعداد موهای سفیدم را نمی‌دانم

گاهی برای یادبود لحظه‌ای کوچک

یک روز کامل جشن می‌گیرم

گاهی صدبار در یک روز می‌میرم

حتی یک شاخه از محبوبه‌های شب یک غنچه مریم

هم برای مردنم کافی است

گاهی نگاهم در تمام روز

با عابران ناشناس شهر

احساس گنگ آشنایی می‌کند

گاهی دل بی‌دست‌وپا و سربه‌زیرم را

آهنگ یک موسیقی غمگین هوایی می‌کند

اما غیر از همین حس‌ها که گفتم

و غیر از این رفتار معمولی

و غیر از این حال و هوای ساده

و عادی حال و هوای دیگری

در دل ندارم

رفتار من عادی است

 

Photo by Mike Cox on Unsplash

  • ۰ نظر
  • ۰۸ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۳:۵۴
  • اسماعیل

امانوئل ماکرون برای بار دوم به عنوان رئیس جمهور فرانسه برگزیده شد. هرچند که او 58 درصد آرا را به دست آورده است اما باید توجه داشت که در واقع او 19 میلیون رأی از میان 49 میلیون رأی ثبت‌نام شده را کسب کرده است. (در کشورهای غربی افرادی که تمایل دارند رأی بدهند، باید از قبل ثبت‌نام کنند).

در مقایسه با آرای اخذ شده در مرحلۀ دوم انتخابات سال 2017، امسال ماکرون 2 میلیون رأی کمتر کسب کرده است.

برخلاف امانوئل ماکرون، مارین لوپن اما، در انتخابات شهرداری‌ها از مجموع 35000 رأی، توانسته است 32000 رأی را به دست آورد.

منبع: وزارت داخلی فرانسه

  • ۰ نظر
  • ۰۷ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۲:۰۶
  • اسماعیل
در جامعه‌ای که حکومتش توتالیتر است، آدم ناچار است با قدرت ارتباط مستقیم داشته باشد؛ راه گریزی وجود ندارد. به همین دلیل سیاست هرگز انتزاعی نمی‌شود. به صورت نیرویی خشن، بی‌رحم و آشکار باقی می‌ماند که تمام چند و چون زندگی ما را تعیین می‌کند: چه بخوریم، چه طور زندگی کنیم و کجا کار کنیم. چنین حکومتی مثل یک بیماری همه‌گیر، مثل طاعون، هیچ کس را مستثنی نمی‌کند.  تناقض در این‌جاست که این دقیقا همان روشی است که حکومتِ توتالیتر با آن دشمنانش را می‌پروراند: شهروندانِ سیاسی شده. انقلابِ مخملی فقط حاصل کار سیاستمدارانِ سطح بالا نیست، بیش از آن حاصلِ آگاهی شهروندانِ معمولی است که آلوده‌ی سیاست شده‌اند.
  • ۰ نظر
  • ۰۶ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۴:۱۷
  • اسماعیل

رهایی از زندان ذهن نام کتابی است از کاترین سوتکر و متیو مک کی که توسط امید خواجه محمودآبادی و ساره حسینی عطار ترجمه شده است.

این کتاب در 129 صفحه و توسط نشر شمشاد به بازار نشر ارائه شده است. برای خرید نسخۀ الکترونیکی کتاب از فیدیبو و طاقچه روی لینک‌های زیر کلیک کنید:

جملۀ معروفی در مورد ذهن هست که می‌گوید ذهن خدمت‌کاری خوب و اربابی بی‌رحم است. اگر کنترل عملکرد ذهن‌تان را در اختیار نداشته باشید و آن را به درستی تربیت نکنید، به جای اینکه 

  • ۰ نظر
  • ۰۶ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۱:۵۳
  • اسماعیل
دو قدم مانده به صبح
آخرین نظرات