دو قدم مانده به صبح

سلام خوش آمدید

از یاد رفته‌گان را فقط با سکوت به یاد می‌آورند

سه شنبه, ۲۹ خرداد ۱۴۰۳، ۰۴:۴۰ ب.ظ

چند روز پیش داستانی خواندم از «تنسی ویلیامز» دربارۀ پسری که معشوقه‌اش رهایش کرد و او برای تحمل رنج جدایی به کتاب پناه برد. آنقدر در کتاب خواندن فرو رفت که دیگر همه چیز را فراموش کرد، حتی همان دختری که بعد از سال‌ها برای دیدارش آمده بود. خواستم برای روز جهانی نوشتن چیزکی بنویسم اما در آئینه نگاهی به خودم انداختم و زیر لب گفتم که سال‌هاست دارم می‌نویسم بی‌آن‌که کتابی داشته باشم. مثل شبانی که در ناکجاآبادی از بین‌النهرین چند سالی به کوه می‌رود، در غار چله می‌نشیند و بعد با دستی افراشته به سمت قوم خویش می‌رود تا از آن‌چه بر او رفته بگوید بی‌آن‌که کتابی زیر بغل داشته باشد. توی آینه به خودم گفتم که سال‌هاست می‌نویسم اما نه برای خوانده شدن، که برای فراموش کردن و از یاد رفتن. مثل عاشقی دل‌خسته یا تاجری ورشکسته و یا زنی سوگوار که برای فراموش کردن خودش به الکل یا مخدر پناه می‌برد. نوشتن برای من از یاد بردن است. هر کلمه‌ همانند سیاه‌چاله‌‌ایست که خاطرات و رنج ها را در خود فرو می‌کشد تا در سکوت به زیستن ادامه دهم. سال‌ها شاید بگذرد و در نیمه شبی بی‌خواب، زنی زیبا یا مردی پر از شور زندگی این نوشته‌ها را بخواند. بخواند برای این‌که به خواب رود. سال‌هایی دور. سال‌هایی که از ما فقط خاطره‌ای در یاد مانده و پاره استخوانی در خاک. بعد از آن سکوتی کند و بگذرد...از یاد رفته‌گان را فقط با سکوت به یاد می‌آورند.

در همین زمینه

  • اسماعیل

تنسی ویلیامز

نظرات (۱)

  • عطاملک | قرارگاه سایبری
  • سلام و عرض ادب
    دعوت می‌کنم برای انتشار سریع و ساده یادداشت‌هایتان و ارتباط بیشتر با مخاطبین وبلاگ از شبکه اجتماعی ویترین استفاده نمایید

    +اکنون نام کاربریتان آزاد است 
    دانلود از بازار
    https://cafebazaar.ir/app/ir.vitrin.app

    با سپاس

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی
    دو قدم مانده به صبح
    آخرین نظرات