دو قدم مانده به صبح

سلام خوش آمدید

زخم‌هایی هست که همیشه با ماست و ما را جرأت آن نیست که آن‌ها را بیان کنیم. ترس از اینکه واگویی آن باعث زخم‌های بیشتر و عمیق‌تر شود؛ چه در ما و چه در دیگران.

اینکه دیگرانی بوده‌اند که ملاحظه شرافت و غرور ما را نکرده‌اند دلیل این نیست که ما هم با خودخواهی تمام پا بر روی شخصیت دیگران بگذاریم.

چه بسا که سکوت برای همه ما درد و رنج کمتری داشته باشد...

چه رنجی است که نتوانی زخمی را فراموش کنی و هم نتوانی بر آن فائق آیی، و حتی نتوانی از آن سخن به میان آوری.

شاید، برای هر کدام از ما، جایی برسد که با این واقعیت رو به رو شویم که ترس خود رنج بزرگتری است. ترس ما را می‌کشد، ترس از زبان باز کردن و سخن به میان آوردن. اما چه می‌شود کرد؟

روزی می‌رسد که کسی سکوت مطلق را انتخاب می‌کند و در خود می‌شکند. لحظه‌ای که فردی در خود فرو می‌ریزد همان لحظه‌ای است که قبل از مرگ می‌میرد.

و کس دیگری فریاد را انتخاب می‌کند. روزی که خودش و دیگران از این فریاد خواهند ترسید. اما خودش از دیگران بیشتر ترس را تجربه خواهد کرد: این چه دردی بود که در من پنهان بود و من با به همزیستی رسیده بودم.

رنج‌های فروخورده ما را ضعیف می‌کنند. درماندگی آموخته شده همین است. ترس مزید بر علت است. این نقطه همانجا است که رؤیاهای ما خواهند مرد.

اما بعضی از ما پوست کلفت‌تریم و راه سخن و فریاد برکشیدن را برمی‌گزینیم.

روزی برای ما تولد و شکوفایی دوباره را به همراه خواهد داشت که جرأت روشن کردن چراغ و مقابل آیینه ایستادن را داشته باشیم. اتاق‌های تاریک ما را به جایی نخواهند برد. سکوت ما همان است که متجاوز ما می‌خواهد. این متجاوز می‌تواند والد، دوست، جامعه، معلم و هر کس دیگری باشد. این تجاوز می‌تواند مالی، روحی، جسمی و هر نوع دیگری باشد.

با سخن خود به این رنج پایان دهیم.

  • اسماعیل

نظرات (۱)

خیلی خوب بود 👏

پاسخ:
ممنون. خوشحالم مفید بوده 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دو قدم مانده به صبح
آخرین نظرات