دو قدم مانده به صبح

سلام خوش آمدید

زندگی خصوصی شاملو و فروغ ادبیات نیست

پنجشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۱:۴۷ ب.ظ

یکی از چیزهایی که به نظر من خیلی مسخره می‌آید توقف ذهنی ما به شکل وسواسی بر روی موضوعاتی متعلق به گذشته است. مسائلی که نه اهمیتی برای اندیشه‌ی ما دارند و نه دلیل تاریخی مهمی برای پرداختن به آن‌ها وجود دارد

یکی از این توقف‌های وسواس‌گونه، پرداختن به حیطه‌ی شخصی نویسندگان و هنرمندانی است که اکنون در میان ما نیستند. اگر اهل ادبیات و هنر هستید، اگر اهل آفرینش ادبی هستید و اگر می‌خواهید بخوانید تا بیشتر بفهمید و دنیای ذهن خود را گسترش دهید، در این صورت به ما چه هیچ ربطی ندارد که مدام نویسنده عاشق کدام شاعر بوده. به ما هیچ ربطی ندارد که کدام عکس در کدام سال گرفته شده و آن را از میان آلبوم عکس‌های شخصی فردی بیرون کشیده و این ور و آن ور به اشتراک بگذاریم.

ما اگر کسی را دوست داریم به خاطر افکار و اشعار اوست و نه به خاطر قیافه‌ی ظاهری و زیبایی او. این را برای این می‌گویم که هر چه بیشتر جستجو می‌کنم و هر چه بیشتر توی سایت‌های فارسی و شبکه‌های اجتماعی مثل فیسبوک و اینستاگرام غوطه می‌خورم بیشتر با این مسأله رو به رو می‌شوم که انگار کل ذهن ایرانی را همین پرسش پر کرده که بالاخره فروغ و گلستان چقدر همدیگر را دوست داشته‌اند. عزیز برادر، تا حالا چند بار اشعار فروغ را خوانده‌ای؟ تا حالا یک صفحه از نوشته‌های ابراهیم گلستان را خوانده‌ای تا بدانی چه دیدگاهی راجع به نثر فارسی دارد و چرا ساختار نوشتارش اینگونه است؟ تا حالا چقدر آثار شاملو را با دقت و تحلیل خوانده‌ای؟ اصلاً اینکه بعضی از ما این همه شاملو را دوست داریم برای چیست؟ فقط برای اینکه زنش آیدا بوده؟!

زندگی شخصی افراد به من هیچ ربطی ندارد. این اول ماجرا. بعدش هم اینکه همه‌ی اینها سال‌های سال است که از میان ما رفته‌اند. حتی توقف بر روی آثار آن‌ها و ساختن بت از آن‌ها هم خودش معضلی است.

ادبیات ادبیات است اگر که تولید کتبی در آن توأم با خلاقیت‌های زیبایی‌شناسی و ارائه مفاهیم جدید به بشریت باشد. مردم هیچ بدهکاری به جامعه ادبی و هنری ندارند که به صرف ادبی و هنری بودن چیزی آن را خریداری کنند. ما انسان‌ها ادبیات و به طور کلی هنر را از این روی دوست داریم و آثار هنری و ادبی را به این خاطر خریداریم که با غرق در ادبیات و هنر شدن، معنای بهتری برای زندگی فانی خود می‌یابیم. ذهن ما با خواندن آثار ادبی و هنری گسترده‌تر می‌شود.

شاید این توقف وسواسی بر روی موضوعاتی این چنین، نشانه‌ای از این باشد که جز این موضوعات چیز دیگری برای گفتن نداریم. بارها و بارها سایتی را زیر و رو کرده‌ام و تنها چیزی که در آن یافته‌ام همان بازنشر خاطرات و حرف‌های تکراری پیشین بوده است. این گیر کردن در زندگی خصوصی نویسندگان و نگاه وسواسی به مسائل خصوصی آن‌ها چه کمکی به من و شما خواهد کرد؟ نشد نام نویسنده‌ای و هنرمندی ایرانی را در گوگل جستجو کنم و به سایتی هدایت نشوم که برای یک میلیون‌امین بار موضوعی خصوصی از آن فرد را مطرح نکرده است. نشد که در جمعی صحبت از کسی نشود و عده‌ای مغزخشکیده شروع به حمله به آن فرد با تکیه بر زندگی خصوصی وی نکنند. نشد که بخواهیم اثری ادبی را در جمعی بررسی کنیم و عده‌ای اصل اثر و تمام تکنیک‌ها و تاکتیک‌های آن را کنار نگذارند و به ذکر زندگی خصوصی صاحب اثر نپردازند. چرا؟ واقعاً چرا؟ با این همه عاشق پیشگی و اهمیت به عشق، چرا بیرون از این دنیای مجازی همه‌تان اینقدر از همه چیز و همه کس متنفرید؟ آیا نباید عینکتان را عوض کنید. آیا قضاوت‌های شما مشکل ندارد؟ آیا نباید دستگاه شناختی خود را اصلاح کنید؟ آیا شما با خواندن هر اثر خود آن اثر را می‌خوانید و همان اثر را می‌فهمید و تحلیل می‌کنید یا هر آنچه دلخواه شماست را در پس هر جمله جستجو می‌کنید؟

 

  • اسماعیل

شاملو

فروغ

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دو قدم مانده به صبح
آخرین نظرات