کرمانشاه در سفرنامهٔ از پاریز تا پاریس محمدابراهیم باستانی پاریزی
کتاب «از پاریز تا پاریس» دربردارندۀ هشت سفرنامۀ داخلی و خارجیِ نویسنده و مورّخ نامدار معاصر، محمّدابراهیم باستانی پاریزی، است. اوّلین سفرنامۀ این کتاب با عنوان «در کنار فرات» متعلّق به سفر نویسنده به عراق برای زیارت عتبات عالیات است. باستانی پاریزی در آغاز این سفرنامه چنین مینویسد: «یادداشتهایی از سفری است که از اوّل تا چهاردهم فروردین ۱۳۴۷ ش./ ۲۱ تا ۳ آوریل ۱۹۶۸ م. بهمنظور زیارت عتبات عالیات صورت گرفت. این سفر به دعوت کسی نبود؛ مولا طلبیده بود و به خیر و خوشی انجام یافت» (باستانی پاریزی، ۱۳۵۵: ۹). باستانی پاریزی در این سفر هم هنگام رفتن و هم هنگام برگشتن از کرمانشاه میگذرد. مشاهدات او از کرمانشاهِ اواخر دهۀ چهل و نیز تأمّلاتِ او در ریشهیابی نام برخی مکانها و پیشینۀ تاریخی آنها بسیار قابلتأمّل است. این بخش از سفرنامۀ او را در اینجا عیناً نقل میکنیم:
رفت
چند منزل بعد از همدان، گردنۀ اسدآباد پیدا میشود. یکمرتبه از بالای کوه همۀ ماشینها به درّه سرازیر میشوند. گردنه شیبی تند و پیچهای سخت دارد. خرابههای معبد بزرگ کنگَور در کنار جاده گویای عظمت هزاران سال پیش است. رودخانۀ عظیم قرهسو کمکم با جادّه همراه میشود، منتهیٰ برخلاف سیر ما جریان دارد. طولی نمیگذرد که کوههای باعظمتِ بیستون پدیدار میشود، کوههایی که برف و باران چنان آنها را عمودی تراشیده است که آدم فکر میکند آنها را به فرمان خداوند برای نوشتن کتیبههای پادشاهان آماده کردهاند. منتهیٰ از میان چندصد تن پادشاهانی که در تاریخ ایران نام برده میشوند، جز چند تن، فرصت و مجال آن را نیافتهاند که یادگار خود را بر دل این کوه نقر کنند. جادّه درست از کنار مجسمۀ «هرکول» که در سالهای اخیر کشف شده و مربوط به دوران تسلّط یونانیها است میگذرد؛ امّا برای کتیبۀ بیستون در کنار جادّه هیچ علامت و نشانهای نیست. هیچکس فکر نمیکند که اتومبیل او از کنار کتیبهای میگذرد که دوهزار و پانصد سال از زمان نقر آن گذشتهاست. نه یک چراغ و نه یک تابلو، نه یک علامت راهنمایی ... هیچ و هیچ. کرمانشاه مسافرخانههای تمیز و نسبتاً ارزانی دارد. در سالهای اخیر که زیارت نقصان پیدا کرده بود، کار مسافرخانهدارهای کرمانشاه نیز رو به کسادی نهاده بود؛ امّا مثلاینکه دوباره تختخوابها و ملافههای تاخورده از هم باز میشود. گردنۀ پاطاق ما را سرازیر قصر شیرین کرد و مرزبان خسروی بدون معطّلی ـ فقط با رسیدگی به پاسپورتها ـ اجازۀ عبور داد. مأموران عراقی هم در مُنذریّه (که بعضی بهغلط مَنظریّه با فتح میم خوانند و حالآنکه صحیح آن با ضمّ میم است) [۱] چندان جستوجویی نکردند (همان: ۱۳-۱۴).
برگشت
تشریفات گمرکی ایران با نظم و دقّت و سرعت و صحّت انجام شد. قصرشیرین را نهری مشروب میکند که سی سال پیش کندهاند و از رودخانه، آب را به شهر رساندهاند و لولهکشی شده است. وقتی به گردنۀ پاطاق میرسیم گویی از پلّکان خودکاری بالا میرویم. راه مالرو قدیم مثل خطّ قطار مورچگان از ته درّه میگذرد. شاهآباد که همان هارونآباد قدیم باشد انبار غلّۀ مغرب محسوب میشود. در سرپلزهاب چیزی که بیش از هر چیز جلب توجّه میکند نوشتن تابلوهای رسمی ادارات با حرف «ذال» است ـ حتّی تابلو مدرسه و فرهنگ ـ چه همه گمان کردهاند که این کلمه عربی و «ذهاب» است و مقصود پلی است که از آنجا میرفتهاند، مثلاینکه از آن پل هرگز «ایابی» و بازگشتی نبودهاست و حالآنکه این «زهاب» فارسی اصیل قدیم است و مرکب از «زه» و «آب»[۲] از نمونۀ «زابل» و «تکزه» و «زاب» و امثال آن. آدمی وقتی از ماهیدشت میگذرد، میفهمد که چرا قوم ماد این سرزمین را مرکز خود قرار داده بود. دشتی است بیاغراق به طول قریب چهارصد کیلومتر تا لرستان و پهنای چندین فرسنگ کموبیش تمام آن دشت را گندم دیم کاشته بودند. البتّه این روزها که تراکتور کار آدمیزاد را انجام میدهد، کشت و زرع چنین دشت وسیعی امکان دارد امّا من متحیّرم آیا در روزگاران قدیم هم امکان کاشت چنین سرزمین وسیعی بوده است یا نه؟ مطمئنّاً در آنوقتها بیشتر از جهت دامداران از این سرزمین استفاده میشده. واقعاً باید باور کرد که گاهی اوقات جمع کردن و خریدن محصول این سرزمین کار مشکلی است. گمان من این است که مرکز اصلی سرزمین ماد همین حوالی بوده و عرب «ماهات» و «ماهَین» را از همین نام گرفته و امروز «ماهیدشت» نامیده میشود و طبعاً کلمۀ «ماهان کرمان» و «مادی» ـ جوی آب منشعب از زایندهرود ـ در اصفهان نیز میتواند با این کلمه و اصل کلمهٔ «ماد» قوم و خویش باشد (همان: ۸۴-۸۶).