دو قدم مانده به صبح

سلام خوش آمدید

معرفی کتابِ در جستجوی صبح

شنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۸، ۰۳:۰۷ ب.ظ

کتاب سه جلدی "در جستجوی صبح"، خاطرات شادروان "عبدالرحیم جعفری"، بنیانگذار مؤسسه انتشارات امیرکبیر است که چاپ اول آن در بهار 1383 توسط انتشار روزبهان در ایران منتشر شد.

در این کتاب که به صورت زندگی‌نامه و با نثری دلنشین تألیف شده است، نویسنده با نگاهی متفاوت به زندگانی خود، خواننده را با وقایع تاریخ معاصر ایران نیز به نحوی جذاب و قابل لمس آشنا می‌کند. این زندگی‌نامه که به طرز تاثیرگذاری از عناصری چون مادر، همسر و خانواده، کارگر و کارمند و قشر فرهنگی جامعه تقدیر کرده از صمیمِ قلبِ بزرگ مردی از تبارِ محروم‌ترین و سخت‌کوش ترین و امیدوارترین انسان‌های تاریخ معاصر ایران تراوش می‌شود که این خود بر جذبه‌ی این کتاب می‌افزاید.

جعفری ناشرِ مؤلف پروری بود که ذوق و دقت بالایی در کار داشت.

داریوش شایگان، فیلسوف و اندیشمند ایرانی

کمتر نویسنده و دانشمندی در دوران هفتاد سال گذشته می توان به یاد آورد که عبدالرحیم جعفری شرحی درباره او و روابط اش با "امیرکبیر" در این کتاب به قلم نیاورده باشد.

احسان یارشاطر، بنیانگذار دانشنامه‌ی ایرانیکا و مرکز مطالعات ایران‌شناسی 

 

در ادامه بخشی از کتابِ در جستجوی صبح، جلد اول صفحه 440 را می آوریم:

"و اما علی اصغر مهاجر: در سال 1334  که تازه مؤسسه [انتشارات] فرانکلین آغاز به کار کرده بود، زنده‌یاد آقای احمد آرام که می‌دانست من با [همایون] صنعتی‌زاده آشنا هستم روزی به فروشگاه امیرکبیر در ناصرخسرو آمد که فلانی، تو با صنعتی‌زاده دوستی داری؛ من جوانی را می‌شناسم که به زبان انگلیسی مسلط است، مرد خوبی هم هست و به درد کار صنعتی‌زاده می‌خورد؛ او را به تو معرفی می‌کنم، تو هم سفارش‌اش را به صنعتی‌زاده بکن که در فرانکلین استخدامش کند.

چند روزی گذشت؛ یک روز جوانی به دکان ناصرخسرو آمد، جوانی کوتاه قد و لاغر اندام و ترکه‌ای با صورت کوچک، و خیلی خودمانی صحبت می‌کرد. گفت من علی اصغر مهاجر هستم که آقای آرام معرفی‌ام کرده نزد شما بیایم...من کارمند وزارت دارایی بودم، اما چون از کار دولتی خوشم نمی‌آمد استعفا دادم، فعلا هم راننده‌ی تاکسی هستم!

از طرز برخورد و حرکات و سکناتش خوشم آمد، تصمیم گرفتم کاری برایش بکنم. عین واقعه را برای صنعتی‌زاده تعریف کردم، و خلاصه مهاجر به عضویت فرانکلین درآمد و سالها با صنعتی‌زاده همکاری می‌کرد و با هم یار غار شدند. بعدها داستان مفصل‌تری شنیدم: مهاجر از وزارت دارایی استعفا نداده بود؛ گویا به اتهام داشتن تمایلات ملی به زندان افتاده و اخراج شده بود، یک سالی هم راننده تاکسی شده بود. هنگام کار در مؤسسه فرانکلین کتابی هم نوشت به نام زیر آسمان کویر که سازمان کتابهای جیبی با سرمایه‌ی امیرکبیر منتشر کرد.

پس از مدتی همایون با تجربه‌ای که در مردم شناسی داشت آقای احمد آرام را هم برای همکاری به فرانکلین دعوت نمود و تا موقعی که در فرانکلین بود همکاری آرام با او ادامه داشت و آرام چندین کتاب برای مؤسسه ترجمه کرد و از ارکان و همکاران واقعی دکتر مصاحب در تألیف دایرة المعارف فارسی هم بود. 

ده دوازده سالی بعد روزی برای کاری به دیدار همایون به فرانکلین رفتم. ظهر بود در دفترش تنها نشسته بود و نان و ماست می‌خورد. خیلی خودمانی گفتم من هم گرسنه‌ام، ناهار چی داری؟ گفت:«همین نان و ماست، ولی اگر بخواهی می‌توانم بگویم یک نیمرو هم برایت بیاورند!» نشستیم به خوردن نان و ماست و نیمرو، و ضمن خوردن از این در و آن در گفتن. پرسیدم: «راستی، آقای صنعتی‌زاده، تو که فرانکلین را دایر کرده‌ای و حالا همه جا نفوذ داری و با مردان علم و بزرگمردان سیاست هم آشنا شده ای، بگو ببینم چند تا دوست و رفیق خوب داری که بتوانی بهشان دربست اعتماد کنی و راز دل خود را به آنها بگویی؟» قدری فکر کرد و گفت: «من دوست آنچنانی که تو می‌گویی ندارم. اما به هر حال آنطور هم نیستم که به کسی اعتماد نداشته باشم؛ در محیط کار اگر روابط بر اساس اعتماد متقابل نباشد کار نمی‌گذرد. به هر حال به دو نفر خیلی اعتماد دارم، یکی نجف دریابندری، یکی هم علی اصغر مهاجر... با بقیه هم خوب روابط معمولی است.» آقای دریابندری سالها با سمت مشاور و مترجم و ویراستار اول در مؤسسه فرانکلین همکاری داشت و چندین کتاب را برای آن مؤسسه ترجمه و ویرایش کرده بود. اهل بوشهر و کارمند شرکت نفت در آبادان بود. هنگام فعالیت حزب توده ماننده بسیاری کسانی که خیال می‌کردند آن حزب در راه آزادی اندیشه و خدمت به میهن فعالیت می‌کند به عضویت آن حزب درآمد. بعد از وقایع 28 مرداد دستگیر شد و پنج سالی در زندان قصر بازداشت بود. آقای دریابندری قامتی بلند و چشمانی درشت دارد و سبزه رو است، با اعتماد به نفس، مسلط به دو زبان فارسی و انگلیسی، ادیب، دانشمند، که دهها کتاب و مقاله و نقد و انتقاد از او به چاپ رسیده است. یکی از انتخاب‌های بسیار خوب صنعتی‌زاده انتخاب آقانجف برای همکاری در مؤسسه فرانکلین بود. هر کتاب و مقاله‌ای که تا امروز دریابندری تألیف یا ترجمه کرده با اقبال عمومی روبرو شده است. تاریخ سینما ترجمه‌ی او را امیرکبیر منتشر کرد. تا آنجایی که به یاد دارم ترجمه‌ی کتابهای تاریخ فلسفه غرب، عرفان و منطق از برتراند راسل، معنی هنر از هربرت رید، نمایشنامه های ساموئل بکت، بیگانه‌ای در دهکده از مارک تواین، وداع با اسلحه از ارنست همینگوی را هم دریابندری ترجمه کرده است. یکی از شاهکارهای دریابندری تألیفِ کتاب مستطاب آشپزی است که با همکاری همسرش خانم فهیمه راستکار تألیف کرد و سالها برای آن زحمت کشید. این کتاب را با چاپ و صحافی بسیار نفیس دوستِ همکارم آقای زهرایی صاحب انتشارات نشر کارنامه منتشر کرده است. از مشخصات نجف‌خان رک گویی و صراحتِ لهجه و غش غش خنده‌های بلند اوست که در مجالس و محافل می‌شنویم.

و اما...مدتها بعد شنیدیم که علی اصغر مهاجر پس از استعفای صنعتی‌زاده از فرانکلین و واگذاری مؤسسه به او، با آن همه اعتماد و رفاقتی که بین آنها بوده و کمکهایی که صنعتی‌زاده به او کرده، با دادنگزارشهایی خلافِ واقع [دروغ] به مرکزِ مؤسسه فرانکلین باعث گرفتاری برای همایون شده است!... پس از این واقعه به همایون می‌گفتم:«تو که این همه زیرک و باهوشی و موی سفید را از ماست می‌کشی، چطور شد در انتخاب و ارزیابی دوستانت اینطور اشتباه کردی؟» او هم می‌گفت:«خوب، این یکی از جریان‌های لازم زندگی است، زندگی همین است...به هیچکس نباید اعتماد کرد، هر کسی اشتباه می‌کند، من هم انسان هستم و اشتباه کردم.» و بعد روایت می‌کرد از حضرت علی علیه السلام که می‌فرماید: «بترس از کسانی که به آنها خدمت کرده‌ای!»

و عجیب اینکه این قضیه را حساب کشفیات روانشناسی جدید می‌نویسند. روانشناسی جدید می‌گوید: دایِن به مدیون همیشه به چشم محبت می‌نگرد؛ و برعکس، مدیون همیشه با نفرت به دایِن نگاه می‌کند، چون هر وقت او را می‌بیند یاد دِینی می‌افتد که به او دارد، در حالیکه دایِن یاد محبتی می‌افتد که به مدیون کرده است.وقتی به کسی خدمت می‌کنی و با خدمتت او را به جایی می‌رسانی، همیشه از دیدنش خوشحالی؛ مثل نهالی است که خودت نشانده باشی و به ثمر رسیده باشد، حال آنکه او به چشم کسی به تو نگاه می‌کند که شاهدِ احتیاجش بوده‌ای و خوش ندارد هر دم آن احتیاج و نداری و یا خواری به او یادآوری شود. البته هستند مردمِ سپاسگزار و حق‌شناسی که به خود می‌قبولانند و پاسخِ نیکی را با نیکی می‌دهند؛ اگر چنین نبود کار دنیا نمی‌گذشت، اما همه اینطور نیستند و قاعده‌ی کلی همین است. "

این کتاب را با تمرکز بخوانید و به آن بیاندیشید و خواندن آن را به دیگران توصیه کنید.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دو قدم مانده به صبح
آخرین نظرات