دو قدم مانده به صبح

سلام خوش آمدید

۱۲۰ مطلب با موضوع «یادداشت‌های روزانه» ثبت شده است

به قلمرو هم احترام بگذاریم. 

شما را نمی‌دانم، اما من آدم دقیقی هستم و حافظه‌ی خوبی در تمام مسائل مربوط به خودم و دنیای اطرافم دارم. شاید بر حسب تجربه و ملاحظه‌کاری که دارم خیلی چیزها را به روی خودم نیاورم، ولی این به معنای این نیست که متوجه امور اطراف خودم نیستم. زمانی شما نسبت به رفتار کسی بی اهمیت می‌شود که وی را از دایره‌ی نزدیکان و آشنایان مهم خود بیرون انداخته باشید. زمانی در جایی چیزی خواندم که هر انسان قلمرو خود را به طور ناخودآگاه به سه ناحیه تقسیم می‌کند: ناحیه‌ی خویشتن (self)، ناحیه‌ی اقوام و عزیزان، و ناحیه‌ی آشنایان مهم و دوستان نزدیک. بالاخره جایی هم هست که خارج از این ناحیه: کل جامعه، و آن جایی است که کسانی قرار دارند که شما نسبت به رفتار آن‌ها هیچ اهمیتی قائل نمی‌شوید. 

در ناحیه‌ی خویشتن، فقط خودتان حضور دارید. حتی عزیزترین فرد زندگی شما هم خیلی به این ناحیه ورود نخواهد یافت مگر اینکه با فرد بی‌شعور و متجاوزی طرف باشید که سعی در تجسس روحیات و خصوصیات شما داشته باشد تا بلکه کنجکاوی بیمار گونه‌ای که معمولاً ممکن است از ترس ناشی شده باشد را سیراب کند، و یا تلاشی داشته باشد در جهت کنترل شما! ما همه با این دسته از افراد آشنا هستیم. جایی هست که فقط مختص به من است و به هیچ وجه کسی غیر از خودم را راه نخواهم داد. این ناحیه برای همه‌ی افراد وجود دارد. هر چه فشارهایی که به این ناحیه وارد می‌آید بیشتر باشد و شما بیشتر احساس ناراحتی کنید، زودتر آستانه‌ی تحمل شما در هم می‌ریزد. لذا باید ملاحظه افراد را داشته باشید و نگذارید که آستانه‌ی تحمل‌شان در هم بریزد. به اصطلاح نگذاریم «کاسه‌ی صبر کسی لبریز شود». چرا که در این صورت «خود کرده را تدبیر نیست» و اگر خشم و پرخاشگری و یا انکار و پس زدن و طرد شدن و یا هر واکنش دیگری در پاسخ تجاوز روحی دریافت کردیم، نباید گلایه‌مند باشیم. پس قبل از اینکه کسی سر ما فریاد بکشد و یا به کلی ما را طرد کند مواظب رفتارهای خود باشیم. به موقع از احوال آدم‌ها بپرسیم و به موقع بگذاریم در حریم خلوت خود به روحیات خود بپردازند. درک این نکته‌ی ظریف که چه زمان وقت مناسبی برای احوال پرسی و چه زمان وقت آزاد گذاشتن کسی است، کلید موفقیت خیلی از رابطه‌ها و شکل گرفتن عشق‌ها و دوستی‌های عمیق است.

  • اسماعیل

فرقی نمی‌کند سال نو میلادی باشد یا سال نو خورشیدی، فرقی نمی‌کند شب چله باشد یا جشن هالووین، فرقی نمی‌کند ولنتاین باشد یا جشن اسپندارمزگان. در هر صورت حجم زیادی عکس و نوشته و کپشن در شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌کنیم. چند نکته در این خصوص قابل ذکر است:

چیزی که ایرانی نیست، بنا بر دلیلی تاریخی ایرانی نیست! بنا به تصویب و تصمیم کسی ایرانی با غیر ایرانی نشده است. لذا خیلی خنده دار است که به زور می‌خواهیم کریسمس را جشن بگیرم و خوشحال باشیم. اینکه آداب و سنن دیگر ملت‌ها برای ما قابل احترام باشد، یا اینکه در کشوری غربی زندگی کنیم و بنا بر اقتضای محیطی که در آن زندگی می‌کنیم با شادی مردم آن سرزمین همراه و همدل باشیم، البته که بحث متفاوتی دارد. اما این اجبار به جا انداختن چیزی که متعلق به فرهنگ و تاریخ ایران نیست صرفاً یک لج‌بازی تهی از تفکر است.

  • اسماعیل
وبلاگ نویسی متعلق به نسلی است که انقلاب فکری را از روی کاغذ به صفحات مجازی کشاند و به آن صفحات جان بخشید.

هنوز هم کسانی که رویاهای بزرگ دارند و می‌خواهند به آنها جامه عمل بپوشانند، وبلاگ نویسی را عملی جدی می‌پندارند و در طول روز ساعاتی را به خواندن و نوشتن می‌پردازند. در جایی که نسلی بعد از این نسلی بر سر کار آمدند که تجربه آنها از وب، فقط شبکه‌های اجتماعی بوده است. و البته اینها حتی این شانس را نداشته‌اند که دنیایی را تجربه کنند که در آن نوشتن و خواندن و حتی روزمره ترین اعمال بشر، چه نامه‌ای اداری و چه نامه‌ای عاشقانه با بوی کاغذ توام بوده است. طبیعی است که آدمهایی را ببینیم که نه برنامه نویسی می‌دانند و نه از مسائل سیستم عامل و دیگر چیزهای مرتبط سر در می‌آورند و نه از نوشتن و خواندن و جستجو!

این برای نسل آرزومندان و رویا پردازان است که گوگل مانند جعبه‌های جستجوی کتاب در کتابخوانه‌ها عمل میکنند.
وبلاگ‌نویسی
  • اسماعیل

انسان از آنجایی آغاز شد و خط و ربط خود را با دیگر موجودات کرده زمین جدا کرد که مفهوم مرگ را درک کرد.

انسان همیشه به مرگ اندیشیده است و از این رو «فرهنگ مرگ» در تمام تمدن‌ها وجود دارد. مومیایی کردن، به خاک سپردن، یا جنازه را به فراز کوهی بردن تا توسط پرندگان به نوعی به طبیعت بردن، انداختن آن به رود سِند و یا به آتش کشیدن مرده، هر یک انعکاسی از فرهنگ مرگ در یک جامعه است و اینکه آن جامعه چگونه می‌زید که اینگونه به مرگ فکر می‌کند.

به قول آن کتاب که می‌گوید «زندگی دوم تو وقتی آغاز می‌شود که می‌فهمی یک زندگی داری».

زندگی با مرگ آغاز می‌شود.

انسان با مرگ آغاز می‌شود.

  • اسماعیل

در اینجا چندتا مقاله در مورد اهمالکاری، تنبلی و اتلاف وقت آوردم که امیدوارم از خوندشون لذت ببرید. 

این مقاله‌ها با لحنی ساده و روان نوشته شده‌انو سعی بر این بوده که نکات مهمی رو با زبانی غیر فنی درش توضیح بدیم. 

خیلی ساده بگم، خودمون می‌دونیم یه مرگیمون هست که زندگی به این ارزشمندی رو هدر می‌دیم. ولی یکی باید باشه تا از بیرون و با زبونی که مثل زبان خود ما هست اینها رو به ما بگه. 

یه بار که یکی حرف دل ما رو به زبون میاره ما بهتر باهاش ارتباط برقرا می‌کنیم. 

هم با اون حرف و هم با اون آدم. 

حالا از گوینده که بگذریم، ارتباط برقرار کردن با حرفی که به نوعی به واقعیت ما هم بستگی داره خیلی مهمه. 

امیدوارم از خوندن ایت مقاله‌ها لذت ببرین. 

باشه انجام می‌دم و هیچ وقت انجام نمی‌دم

بعداً وجود نداره، بعداً چای سرد می‌شه، بعداً آدم پیر می‌شه، بعداً زندگی تموم می‌شه. 

اهمالکاری

  • اسماعیل

در سال ۱۹۶۴ یک شب خانم جوانی در آمریکا مورد حمله یک دزد واقع شد. او زخمی شد و دزد فرار کرد. این خانم بیش از ۳۰ دقیقه درخواست کمک می کرد؛ ولی هیچ کس به او کمک نکرد. این خانم بر اثر جراحات وارده فوت کرد. پلیس پس از بررسی متوجه شد که در آن نیم ساعت ۳۸ نفر شاهد ماجرا بوده‌‌اند ولی هیچکس اقدامی برای کمک نکرده است. پس از این واقعه تلخ دانشمندان ارتباطات اجتماعی شروع به بررسی موضوع کردند که چرا هیچ کدام از حاضران با دیدن وخامت اوضاع حاضر به همکاری نشده است؟ چرا هیچکس به خانم کمک نکرد؟ آیا تمام شاهد آن سنگدل بودند؟ آیا ترس باعث بی تفاوتی آنان شد؟ تحقیقات گسترده در این زمینه آغاز شد که بعدها «اثر نظاره‌گر» نام گرفت.

اثر نظاره‌گر به زبان ساده می‌گوید: هر یک از این افراد به این دلیل دست به اقدامی نزدند چون تصور می‌کردند فرد دیگری وارد عمل خواهد شد.

  • اسماعیل

طرف میگه می‌خوام برم خارج. هنرستان برق قدرت خوندم. هربار میگه برق قدرت یه بار توضیح کامل می‌ده که برق قدرت چیه! می‌گه اصلاً ریاضی و فیزیک دوست نداره. یعنی اصلاً اصلاً به هیچ وجه. دوست داره بره خارج. با توجه به استعداد و پشتکاری که خودش لابد در خودش دیده، تصمیم گرفته زبان انگلیسی بخونه.
اراده کرده پاشده رفته پیش مشاور. مشاور هم گفته «همه» زبان بلد هستن تو ایران. دیگه الان یه بچه ابتدایی هم انگلیسی صحبت کردن رو مثل آب خوردن انجام میده. این هم شد رشته!؟ این رشته بازار کار نداره. آقا یه وقت نری این رشته که «بدبخت» می‌شی.
  • اسماعیل

من آدم صبوری هستم و هیچ وقت نیازی ندیدم با آدم‌های اطرافم وارد بحث بشوم. هر وقت مطلبی خلاق افکارم می‌بینم، خیلی راحت از کنار آن می‌گذرم. ولی چیزی هست که این روزها به شدت روی اعصاب من است. شاید شما هم مثل من این تجربه را داشته باشید، شاید هم هنوز نه!

بازاریاب‌های شرکت نیوشا در شبکه‌های اجتماعی طوری عمل می‌کنند که مثابه دقیق ایجاد مزاحمت است. هم رفتارهای مزاحمت آمیز و اصرار به اینکه حتماً در «مسنجر» حضور یابند و خیلی صمیمی و بی‌مقدمه و با لحنی طلبکارانه به تبلیغ کار خود بپردازند. و حرف‌های تکراری در مورد «گیاهان دارویی» که بیشتر به یک مکتب عرفانی جدید می‌ماند؛ همه روی هم خیلی آزار دهنده و بیشتر شبیه یک ضد تبلیغ است.

  • ۱ نظر
  • ۲۱ شهریور ۹۸ ، ۱۴:۵۸
  • اسماعیل
  • ۰ نظر
  • ۱۸ شهریور ۹۸ ، ۱۸:۵۷
  • اسماعیل
  • ۲ نظر
  • ۱۸ شهریور ۹۸ ، ۰۳:۲۵
  • اسماعیل

  • ۰ نظر
  • ۱۴ شهریور ۹۸ ، ۲۳:۴۷
  • اسماعیل

امشب سری به گوشه و کنارهای دلم زدم و این شعر و این آهنگ رو براتون آوردم. امیدوارم خوشتون بیاد. 

  • ۲ نظر
  • ۱۳ شهریور ۹۸ ، ۲۳:۵۶
  • اسماعیل
تو زندگی هر مرد فقط یکی دو بار پیش میاد که زنی در مسیر زندگیش قرار بگیره که احساس کنه اگر نداشته باشتش بازنده‌ای بیش نیست. غیر از این حالت، با هر کی دیگه ازدواج کنه بازنده‌ای بیش نیست.
  • ۰ نظر
  • ۱۳ شهریور ۹۸ ، ۲۲:۴۷
  • اسماعیل

چقدر از زمان روزانه خود را به درد دل کردن و نالیدن اختصاص می‌دهید؟ چقدر وقت صرف قضاوت کردن آدم‌ها می‌کنید؟ چقدر توی دلتان حرف نگفته و درد فروخورده دارید؟ چقدر وقت صرف سرک کشیدن در امورات دیگران می‌کنید؟ چندبار در روز به همراه کسی یا کسانی دیگر به غیب کردن از فردی یا افرادی دیگر می‌پردازید؟ چند بار در هر روز در پاسخ به یک جمله ساده، ژست تهاجمی می‌گیرد و با جملات خود روح دیگران را زخمی می‌کنید؟ چند درصد اظهار نظرهای روزانه شما حاوی عیب جویی از دیگران است؟

اینها از جمله علت‌های اصلی غم‌ها، اضطراب‌ها و ناراحتی‌ها و افسردگی‌هایی هستند که در جواب چرایی آنها می‌گوییم: نمی‌دانم چرا ولی غمگینم!

  • ۰ نظر
  • ۱۳ شهریور ۹۸ ، ۱۶:۵۲
  • اسماعیل
  • ۰ نظر
  • ۱۲ شهریور ۹۸ ، ۱۵:۵۳
  • اسماعیل
  • ۱ نظر
  • ۱۱ شهریور ۹۸ ، ۱۹:۴۵
  • اسماعیل

حسین منزوی یکی از شعرای خوش ذوق و توانمند معاصر ماست. در زیر شعری از ایشان را خواهید خواند. وقتی این شعر را خواندم، بلافاصله چند بیتی شعر به ذهنم خطور کرد که آن را به عنوان یک جوابیه بر این شعر در اینجا منتشر می‌کنم. 

  • ۰ نظر
  • ۰۵ شهریور ۹۸ ، ۱۷:۰۹
  • اسماعیل
هر وقت ایده‌ای به ذهن من خطور می‌کنه word رو باز می‌کنم؛ ایده‌ام رو درش تایپ می‌کنم (که ممکنه تا حدود یک ساعت هم طول بکشه) و بعد اون رو در یکی از ده پوشه‌ای که از قبل در درایو نوشتن تعبیه کردم، ذخیره می‌کنم. هر از گاهی سراغش می‌رم و تا تکمیل نشه منتشرش نمی‌کنم. ممکنه برای کامل کردن یک ایده کلی مقاله بخونم. کتاب بخونم و یا حتی با چند نفر صحبت کنم.
یکی از این ایده‌ها که مدتی دارم در موردش یک مقاله می‌نویسم اینه: چرا ما آدمهای ناراحتی هستیم؟
عمده حرفهای من در اون مقاله 2500 کلمه‌ای شده این 6 دلیل. احسا کردم زیادی درش توقف کردم. تعداد کلمات روز به روز بیشتر میشه ولی من اون رضایتی که باید رو ندارم . لذا با شما در میون میذارم. به لیست زیر نگاهی بندازین و اگر نظری دارید در کامنت اضافه کنید. متشکرم.
 
چرا آدمهای ناراحتی هستیم؟
1. چون با هم صحبت نمی‌کنیم.
2. چون از خودمان غافلیم.
3. چون وقت زیادی را در شبکه های اجتماعی هدر می‌دهیم.
4. چون تحرک کافی نداریم.
5. چون به یکدیگر به نگاه تمسخر و تحقیر نگاه می‌کنیم.
6. چون خودخواه هستیم.

 

  • ۱ نظر
  • ۰۱ شهریور ۹۸ ، ۰۰:۱۹
  • اسماعیل

در زندگی زخم‌هایی هست که مثل خوره در انزوا روح را آهسته می خورد و می تراشد. برای من چیزی که به شدت زخمی کننده است و آنی درست از سرم بر نمی‌دارد این است: «تکنولوژی روز دنیا»

آن چیزی که شما را زخمی کرده است را با ما در میان بگذارید. قسمت کامنت شما را فرا می‌خواند.

دوستان عزیز، این پست طنزه. منظورم اینه که عبارت تکنولوژی روز دنیا که مرتب توی تلویزیون برای هر چیزی تکرار میشه من رو برای یک عمر زخمی کرده.

  • ۲ نظر
  • ۳۱ مرداد ۹۸ ، ۱۴:۲۷
  • اسماعیل

  • ۳ نظر
  • ۰۸ خرداد ۹۸ ، ۱۶:۵۰
  • اسماعیل
دو قدم مانده به صبح
آخرین نظرات