دو قدم مانده به صبح

سلام خوش آمدید

آیا باید میکرو معادلسازی شود؟

امروز متوجه شدم فرهنگستان میکروفیلم را «ریزفیلم» معادلسازی کرده است.

اگر قرار به معادلسازی باشد باید واژگانی مانند فیلم که ارتباط ساختاری با زبان فارسی و همچنین ارتباط ساختاری با هیچ رشته فنی ندارند را معادلسازی کرد. مثل فتوکپی که شده تصویر. مثلاً میگیم تصویر صفحه اول شناسنامه.

ولی میکرو یک مقیاس سنجش هست. مثل کیلو، سانتی، میکرو، نانو و غیره. مقیاسها قبل از واحدهای سنجش می‌آیند. مانند واحد متر برای طول، گرم برای وزن و ...

تمام این گروه واحدها و مقیاس‌ها از زبان فرانسه وارد تمام زبان‌های دیگر شده‌اند و در واقع واژه تخصصی محسوب می‌شوند. کسی دنبال ترجمه کردن و معادلسازی چنین چیزهایی نیست. وقتی می‌گوییم سه کیلو سیب ولی باید بگویم یک ریزفیلم تهیه کردم ، که هم کیلو و هم فیلم همچنان غیر فارسی هستند کجای این اقدام سنجیده و معقول است؟

Photo by Sandy Millar on Unsplash

  • ۱ نظر
  • ۲۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۹:۰۹
  • اسماعیل

یک انسان از کجا آغاز می‌شود؟ یا بهتر است بگویم از چه زمانی آغاز می‌شود؟

آغاز هر انسان لحظه‌ای است که به خود بیاید که زندگی علیرغم اینکه می‌دهد و می‌گیرد ولی در نهایت همه چیز را ازت می‌گیرد. ما اساساً چیزی در زندگی به دست نمی‌آوریم، که همه چیز را از دست می‌دهیم. زندگی بازی‌ای که انجام می‌دهی تا برنده‌تر باشی نیست. زندگی فقط عشقی است که نثار می‌کنی. خواه این عشق به تو برگردد یا نه.

نمی‌خواهم وارد بحث احمقانه فرق دوست داشتن با عشق ورزیدن شوم. چون واقعاً بحث احمقانه‌ای است. اصلاً هر بحثی که راجع به تفاوت کلمات بحث کند احمقانه است. آن‌هایی که به وسواس ذهنی دچارند می‌توانند تا ابد به بحثهای این شکلی بپردازند که دوست داشتن اینجوری است ولی عشق ورزیدن آنجوری است. به همین ترتیب همه‌ی کلمات را از مفاهیم واقعی و عینی خالی کنند و به بحث‌های ذهنی و توهمی راجع به فرق بین کلمات بپردازند. شاید آن‌ها عمر جاودان دارند. من ندارم. فقط درک همین نکته که عمر کوتاه‌تر از آن است که به هر بحثی راجع به هر چیزی بپردازم. در عوض به این فکر می‌کنم چقدر قوی‌تر و بزرگ‌تر باشم که همه‌ی چیزهای منفی و آزاردهنده را فراموش کنم. و فقط به این فکر کنم که چطور بیشتر می‌توانم عشق بورزم. البته یک چیز هم هست که آدم‌های رذل را باید از زندگی خارج کرد. نه اینکه در را به روی همه‌ی انسان‌ها بست. باشد که چهارتا انگل از من سوء استفاده کردند. من آنقدر ضعیف نیستم که همان چهارتا خاطره را سر دستم بگیرم و اینور و آنور بچرخم که آری زندگی پوچ است و انسانها رذل هستند و ...

می‌خواهم یک چیز بگویم: قوی باشیم و عشق بورزیم.

Photo by Luke Besley on Unsplash

  • ۰ نظر
  • ۲۹ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۰:۴۸
  • اسماعیل

من دیدم شهروندانی غربی رو که در توئیتها و پستهای فیسبوک و اینستای خود خیلی محکم از ایران دفاع میکنن. ولی همین افراد حاضر نیستن کوچکترین اصول ادب رو با یه یک شهروند ایرانی ساکن در کشورهای غربی به جا بیارند.
موضوع ایران یک موضع با کلاس برای آدمهایی شده است که خواهان افاضه فضل هستند. خوشمون نیاد که آدمی که حتی پاش رو تو ایران نذاشته و از شرایط طبقات مختلف این جامعه چیزی نمیدونه از مشکلات ما برای ساخت کردیت و وجه اجتماعی خودش سوء استفاده کنه.
این عزیزان لااقل کاری که میکنن اینه که با یک شهروند ایرانی برخورد مودبانه داشته باشند. وقتی بورسهای تحصیلی دانشجویان ایرانی محدودتر و محدودتر شد هیچ کدوم حتی یک حرکت عملی در این زمینه انجام ندادند.
صحبت از ایران در فضای مجازی جذابه و در عمل پرهزینه. کسانی دوست ایران هستند که برای آزادی اون هزینه بدن.


Photo by Hasan Almasi on Unsplash

  • ۱ نظر
  • ۲۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۱:۴۰
  • اسماعیل

مادامیکه قدم برمی‌دارید حتی قدم‌هایی به فاصله ده سانتیمتر، یعنی در حال حرکت و پیش‌روی هستید. و مادامیکه در حال پیش‌روی و حرکت هستید یعنی رو به رشد هستید. تنها کاری که باید بکنید این است که روی قدرت قدم‌ها و روی سرعت خود کار کنید. هر روز را با انرژی بیشتری شروع کنید. هر روز کمی زودتر کارتان را شروع کنید و کمی دیرتر دست از کار بکشید. 

چگونه می‌توان نشست وقتی آب‌ها جاری‌اند، روخانه‌ها روانند، موج‌ها و دریاها پرخروشند؟ نشستن سنگ بودن است و رفتن رود بودن. بنگر که سنگ بودن به کجا می‌رسد، جز خاک شدن. و بنگر که رود بودن به کجا می‌رسد، جز دریا شدن؟

  • ۰ نظر
  • ۲۷ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۹:۴۰
  • اسماعیل
آیا دزد کتاب با بقیه‌ی دزدها تفاوت دارد؟ شاید اینکه کتاب یک کالای فرهنگی هست و با خیلی کالاهای دیگر متفاوت است، ما فکر می‌کنیم که دزدی کتاب رفتاری متفاوت با بقیه دزدی‌های متداول است. طبق آنچه در مقاله می‌خوانیم از جهاتی چند این حرف درست می‌نماید. اما در نهایت من دزد کتاب را از بقیه دزدها جدا نمی‌کنم. من فرد کتاب دزد زیاد دیده‌ام. حتی در بین دوستان خیلی نزدیکم هم این خصیصه را دیده‌ام. با مقایسه‌ی بقیه رفتارهای این افراد با رفتار دزد کتاب بودنشان، مایلم این را هم به بقیه حالتها بیفزایم که کتاب دزدی یک رفتار بد محسوب می‌شود که ناشی از دوست نداشتن جامعه است. به این معنا که این افراد رفتار قانونمند و احترام به حقوق ناشر، مولف و عمومیت جامعه را کاری اشتباه می‌دانند. از نظر آن‌ها جامعه محل زیست‌شان دوست داشتنی نیست. این افراد فکر می‌کنند چون شرایط جامعه فلان و فلان و فلان است لذا «حق» دارند دست به چنین رفتارهایی بزنند.
اصل مقاله را در این لینک بخوانید: دزد کتاب
  • ۲ نظر
  • ۱۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۰:۱۲
  • اسماعیل

کسی از شما یک سؤال پرسیده و شما جوابش رو نداید؟ تبریک می‌گم شما یک بازنده هستید. بازنده ترسویی که فکر می‌کند با پنهان کردن دانش خود دست پیش را خواهد داشت. فردی که از شما سؤالی پرسیده دیر یا زود پاسخ سؤال را خواهد یافت و شما برای همیشه وی را از دست خواهید داد. در دنیای که در هر نقطه‌ای از جهان اینترنت در دسترس است و با گوگل کردن هر سؤالی می‌توان پاسخ‌های زیادی یافت، بی‌پاسخ گذاشتن سؤالات دیگران فقط نشانه‌ی این است که یا شما فرد بی‌سوادی هستید، یا شما فرد بی‌مسئولیت و خودخواهی هستید که با عدم به اشتراک گذاری دانش خود تلاش می‌کنید چیزهایی را در انحصار بگیرید. خوب، فکر می‌کنید کسی این‎ها را نمی‌داند؟

Photo by Bud Helisson on Unsplash

 

  • ۰ نظر
  • ۱۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۳:۲۱
  • اسماعیل

یکی از چیزهایی که به نظر من خیلی مسخره می‌آید توقف ذهنی ما به شکل وسواسی بر روی موضوعاتی متعلق به گذشته است. مسائلی که نه اهمیتی برای اندیشه‌ی ما دارند و نه دلیل تاریخی مهمی برای پرداختن به آن‌ها وجود دارد

یکی از این توقف‌های وسواس‌گونه، پرداختن به حیطه‌ی شخصی نویسندگان و هنرمندانی است که اکنون در میان ما نیستند. اگر اهل ادبیات و هنر هستید، اگر اهل آفرینش ادبی هستید و اگر می‌خواهید بخوانید تا بیشتر بفهمید و دنیای ذهن خود را گسترش دهید، در این صورت به ما چه هیچ ربطی ندارد که مدام نویسنده عاشق کدام شاعر بوده. به ما هیچ ربطی ندارد که کدام عکس در کدام سال گرفته شده و آن را از میان آلبوم عکس‌های شخصی فردی بیرون کشیده و این ور و آن ور به اشتراک بگذاریم.

  • ۰ نظر
  • ۰۵ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۳:۴۷
  • اسماعیل

شما چیزی را که می‌خواهید جذب نمی‌کنید، شما چیزی که هستید را جذب می‌کنید. شما چه هستید؟ آدم‌ها چیزی را که می‌دانند بر زبان تکرار می‌کنند. اما در واقعیت، چیزی را که هستند بازتولید می‌کنند. برای بهتر شدن لازم نیست حرف‌ها، لباس‌ها، ظاهر، لهجه و ادا و اطوار خود را تغییر دهید. باید شخصیت خود را تغییر دهید.

  • ۰ نظر
  • ۰۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۰:۲۲
  • اسماعیل
یکی از اشتباهات تازه متداول شده استفاده از «برای» به جای «مال» است.
اینکه مردم چه فکر می‌کنند که ترجیح می‌دهند از کلمه مال استفاده نکنند به هیچ وجه مهم نیست. چون هر چه باشد اشتباه است.
وقتی می‌گوئیم این خودکار مال من است یعنی مالکیت آن متعلق به من است. نه از این لحظه که از آن صحبت می‌کنیم بلکه از خیلی قبل‌تر از این هم مالکیت آن از آن من بوده است.
وقتی می‌گوئیم این خودکار برای من است یعنی از این لحظه به من تعلق گرفته است. برای همین است که هنگام غذاخوردن می‌پرسیم آیا این ظرف غذا برای من است؟
 
اینکه زمانی به حیوانات خانگی «مال» می‌گفتند به هیچ وجه به خاظر حیوان بودن و الاغ و گاو بودن آن‌ها نبوده است، بلکه به خاطر این بوده که آن حیوانات جزو مایملکات فرد بوده است! همچنین به زمین و خانه می‌گفتند مال و اموال، دوباره به خاطر اینکه از مالکیت صحبت بوده است.
Photo by Mae Mu on Unsplash
  • ۲ نظر
  • ۰۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۰۶
  • اسماعیل

کسی می‌تواند دیگری را گرم کند که خود ابتدا از درون آتش گرفته باشد 

Photo by Paul Bulai on Unsplash

  • ۰ نظر
  • ۰۲ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۰:۴۸
  • اسماعیل
روبه‌رو شدن با ترس‌ها بزرگ‌ترین شجاعت‌هاست
 
Photo by Dani Aláez on Unsplash
  • ۰ نظر
  • ۰۲ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۰:۰۲
  • اسماعیل

همانطور که ما نام غذاهایی مثل «پیتزا»، «ماکارونی»، «اسپاگتی»، «همبرگر»، «سوسیس»، «کالباس»، «رست بیف»، «اسپرسو»، «کافه‌گلاسه» و ... را ترجمه نکرده‌ایم، به طریق مشابه اسم غداهای ایرانی را هم نباید ترجمه کرد. ترجمه‌ی نام‌های خاص از اساس اشتباه است. این اسم‌ها قسمتی از فرهنگ ماست که باید توسط دیگران فراگرفته شوند. اگر فکر می‌کنید برای جذب توریست یا برای آموزش غذا به یک خارجی چه باید کرد، خیلی ساده داخل پرانتر توضیحات را در یکی دو جمله به زبان انگلیسی بنویسید.

این مسأله که خیلی‌ها نمی‌دانند فلان خوردنی یا نوشیدنی چیست و چه ترکیبی دارد، یک امر طبیعی است و در همه‌ی جای دنیا محترمانه با آن برخورد می‌شود. هر سؤالی طبیعی است و پاسخ هم داده می‌شود. شما به راحتی می‌توانید با جستجو در گوگل و یوتیوب هر نوع خوردنی رو نوشیدنی را بشناسید و طرز تهیه‌ی آن را هم فرابگیرید. به همین سادگی.

نمی‌دانم چند جا در دنیا هست که این همه هویت‌گریزی در آن وجود داشته باشد. هنوز می‌بینم که به سبک فیلم‌های خنک و بی‌معنی دهه‌ی هفتاد به اینکه نمی‌دانسته‌اند پیتزا با نان اضافه خورده نمی‌شود، یا فرق بین کافی‌شاپ و کافه‌گلاسه چیست می‌خندند و از آن خاطرات حماسی تعریف می‌کنند.

نتیجه:

  1. هر چیزی را که نمی‌دانی باید بپرسی!
  2. فردی که خدمات محصول جدیدی ارائه می‌دهد «وظیفه» دارد که آموزش و اطلاع رسانی را هم ضمیمه‌ی کار خود کند.
  3. نام‌های خاص فرهنگی ترجمه نمی‌شوند.
  4. از هویت خود نگریزیم
  5. در خود فرو نرویم. دنیای ما دنیای استاندارد سازی است. برای پخت غذاهای ایرانی دستورهای من درآوردی و خلق‌الساعه اختراع نکنیم. دستورهای دست آن را یاد بگیریم و اگر ابتکاری داریم با نامی جدید آن را ارائه دهیم.
  6. تمام اطلاعات فرهنگی مانند غذاهای ایرانی را بر روی اینترنت قرار دهیم تا هم از فرهنگ خود پاسداری کرده باشیم. هم آن را به جهانیان معرفی کرده باشیم.

 

  • ۲ نظر
  • ۳۱ فروردين ۹۸ ، ۱۴:۵۷
  • اسماعیل

درباره‌ی هشتگ من سیاسی نیستم. 

امر سیاسی برای بشر یک امر طبیعی نیست. به این معنا که بشر مطابق آنچه خواست طبیعت اوست به سیاست روی نیاورده است. این نیازهای ما بوده که ما را به سمت سیاسی شدن پیش برده است. به طور طبیعی ما دوست داریم بی هیچ دردسری به امورات لذا بخشی مانند خوردن و عشق ورزی بپردازیم. اما داشتن وسع انجام این کارها مسلتزم چیزهایی است که خیلی زود بشر را متوجه این نکته کرده است که به شکل شکارچی‌گری زندگی کردن نمی‌تواند برای وی امنیت و آسایش را به همراه بیاورد. حتی به وجود آمدن کشاورزی و اهلی کردن گندم و دیگر بذرهای خوراکی، اهلی کردن چند حیوان که از آن‌ها کار می‌کشیده و از گوشت و پوست و لبنیات آن‌ها استفاده می‌کرده است نیز نمی‌توانسته است نیاز وی را به تمامی پاسخ دهد.

  • ۰ نظر
  • ۲۸ فروردين ۹۸ ، ۱۷:۲۳
  • اسماعیل

اگر پاسخ سوالات زیر را نمی‌دانید گوش به زنگ باشید چون که در روزهای آتی پاسخ یک به یک این سؤالات را همین جا قرار خواهم داد.

  1. چرا 30 درصد وبسایت‌های جهان با وردپرس ساخته شده است؟
  2. چرا وبلاگهای وردپرس توانستند رقیب جدی فیسبوک، توئیتر و بلاگر شوند؟
  3. اصطلاح سئو یعنی چه؟ و برای بهینه‌سازی آن چند اقدام مهم را باید انجام داد؟
  4. اگر سایت خود را در وردپرس ساخته‌ایم، به جز افزونه‌ی بسیار متداول یاست سئو، چه افزونه‌ی دیگری را می‌توان به کار برد که کار بهینه سازی سئو را برای ما تسهیل کند؟
  5. اگر سایت خود را با وردپرس نساخته‌ایم، یا اگر نخواهیم از هیچ افزونه‌ای استفاده کنیم؛ از چه روش‌هایی می‌توانیم سئو را بهینه‌سازی کنیم تا جواب خوبی از کار خود بگیریم.
  6. آیا با روشهای بهینه‌سازی دیتابیس آشنا هستید؟
  7. آیا با پیکربندی هاست آشنا هستید؟
  8. آیا با فاکتورهای ارتقاء امنیت سایت آشنا هستید؟
  9. آیا روشهای فشرده‌سازی داده‌ها و عکس‌ها را بلد هستید؟
  10. آیا با روشهای ارتقاء سرعت سایت آشنا هستید؟
  • ۲ نظر
  • ۲۵ فروردين ۹۸ ، ۰۱:۳۶
  • اسماعیل

مطابق آنچه تئوری انتخاب به ما می‌گوید هر رفتاری که از ما سر می‌زند یک انتخاب است. خواه این رفتار تلاش برای بازآفرینی تمام زندگی باشد یا احساس قربانی بودن و افسرده بودن. باید به این نکته توجه داشت که هر کدام از اینها در نهایت یک انتخاب است. هر چقدر هم که مسائل بیرونی را برشمریم در نهایت نمی‌توانیم مسئولیت هر فرد در مقابل مسائل زندگی‌اش را نادیده بگیریم.

قسمتی مقدمه کتاب تئوری انتخاب

هر چه از ما سر می‌زند یک «رفتار» است. هر رفتار دو ویژگی دارد:

  • ۳ نظر
  • ۲۲ فروردين ۹۸ ، ۱۲:۱۴
  • اسماعیل

زندگی دومت زمانی آغاز می‌شود که می‌فهمی فقط یک زندگی داری. 

کتابی از رافائل ژیئوردانو - ترجمه‌ی معصومه خطیبی بایگی

  • ۰ نظر
  • ۲۲ فروردين ۹۸ ، ۰۵:۳۹
  • اسماعیل

مدیریت چهار سایت به طور همزمان کار آسانی نیست. خصوصاً که هم روی فرانت-اند و هم روی بک-اند آن کار کنی. هم سئو و هم امنیت و سرعت سایت را مدیریت کنی. در عین حال تولید محتوای هر چهار سایت هم به گردن خودت باشد. در این صورت روزهایی را پیش رو خواهی داشت که تاب و توان در خانه ماندن و زل زدن به صفحه مانیتور را نداری. نه جسماً و نه روحاً رمقی در تو نمی‌ماند که بخواهی باز هم برای ده ساعت متوالی دیگر کار کنی.

در چنین روزی باید رفت بیرون و قدمی زد. خصوصاً که بارانی امده باشد و شهر را شسته باشد. گرد و غبارها را با خود برده باشد و به رود سن ریخته باشد.

  • ۲ نظر
  • ۱۹ فروردين ۹۸ ، ۱۹:۱۷
  • اسماعیل

وقتی غبار پیش رو می‌نشیند و دوردست‌های جاده مقابلت آشکار می‌گردد، می‌توانی بی هیچ دغدغه‌ی گمراه شدن یا زمین خوردن مسیر را بدوی. وقتی افق پیش رو فراخ است، رفتن نه رنج که اکتشافی دم به دم است. وقتی روشنای خورشید در دور دست‌ها چشمت رو می‌سوزاند این امید است که در تو جریان می‌یابد. حرارت این خورشید امید بخش هزار بار تقدیم شما باد.

  • ۰ نظر
  • ۱۹ فروردين ۹۸ ، ۰۵:۱۶
  • اسماعیل

در داستان‌ ایرانی بسیار دیده‌ام که نویسنده از نام‌های خیالی یا بسیار کمیاب استفاده می‌کند. به نظر شما علت این کار چیست؟

Photo by Dustin Lee on Unsplash

  • ۲ نظر
  • ۱۴ فروردين ۹۸ ، ۱۹:۰۲
  • اسماعیل

همه‌ی ما به ویراستار نیاز داریم

معمولاً در مراحل خلق اثری کتبی به نقش ویراستار بی‌توجهی می‌شود. نکته‌ای که باید به حتماً به آن توجه داشته باشیم این است که هیچ اثری بدون ویراستاری کامل نخواهد بود. من حتی ترجیح می‌دهم اثر ویراستاری نشده را به کودک ناقص‌الخلقه‌ای تشبیه کنم که هیچ گاه اوج توانایی درونی خود را نخواهد توانست در دنیای بیرون نشان دهد چرا که مثلاً افلیج به دنیا آمده است.

ویراستاری لزوماً برای رده‌ی خاصی از آثار کتبی لازم نیست بلکه شامل همه نوع آفرینش کتبی خواهد شد. اعم از شعر و داستان یا آثاری که برای آموزش ریاضی و نجوم و فیزیک نوشته شده است. حتی یک کاتالوگ ویراستاری شده اثر به مراتب قوی‌تری بر روی مشتریان خویش خواهد داشت.

ویراستاری فقط به معنای اصلاح املاء یا علایم سجاوندی نیست. بلکه شامل همه چیز می‌شود. ویراستار را به این دلیل نویسنده دوم خوانده‌اند.

داستان خلق رمان زیبایی «صد سال تنهایی» را در مقدمه‌ای که آقای گلشیری بر کتاب مجموعه منتخب داستان‌های مارکز نوشته‌اند بخوانید. مطلب به طور کامل روشن می‌شود که اگر مهارت و سخت‌گیری ویراستاران نبود این رمان هرگز به این درجه از موفقیت و شهرت نمی‌رسید. چه بسا مانند آثار اولیه‌ی مارکز باعث زیان ناشر نیز می‌شده است!

این‌ها البته به این معنا نیست که نویسنده مجاز است شلخته بنویسد. هیچ‌گاه نمی‌توان فردی از مسئولیتی که در قبال زبان مادری دارد معاف ساخت، خاصه اینکه این فرد نویسنده نیز باشد. گرانبهاترین میراثی که ما می‌توانیم برای آیندگان به جای بگذاریم همانا زبانی قوی و کارآمد و اندیشه‌ای روزآمد است که در ظرف زبان ریخته شده است.

همه‌ی ما به ویراستار نیاز داریم.

برای دریافت عکس در اندازه‌ی واقعی بر روی آن کلیک کنید. Photo by Debby Hudson on Unsplash

  • ۱ نظر
  • ۱۳ فروردين ۹۸ ، ۱۸:۴۹
  • اسماعیل
دو قدم مانده به صبح
آخرین نظرات