دو قدم مانده به صبح

سلام خوش آمدید

۴۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۷ ثبت شده است

این مطلب از سایت فرادید انتخاب شده است. مسئولیت صحت مطالب به عهده‌ی فرادید است و بازنشر آن در اینجاً صرفاً به خاطر اهمیت موضوع بوده و نه تأئید محتوای آن. 

فرادید: 

بریتانیا فیلمی کوتاه از سفر یکی از کارمندانش به ایران در ۷۵ سال پیش را منتشر کرد. به گزارش فرادید، اخیرا انجمن جغرافیایی سلطنتی و انستیتوی فیلم بریتانیا، بیش از صد فیلم تاریخی را رقمی (دیجیتالی) کرده‌اند در بین این فیلم‌ها، فیلمی کوتاه ۱۷ دقیقه‌ای به نام کویته-دامغان وجود دارد که ایرانِ ۷۵ سال پیش را به تصویر می‌کشد.

  • ۰ نظر
  • ۰۶ اسفند ۹۷ ، ۱۴:۳۱
  • اسماعیل

یک نفر از ما حاضر نیست برای چند دقیقه در روز و فقط چند دقیقه در روز از ماشین شخصی کمتر استفاده کند. درصد زیادی از ماشینهایی که در طول روز می‌بینم، تک سرنشین هستند. در خیلی از خیابان‌ها دیگر حتی جا برای پارک یک دوچرخه نیست. من نمی‌‍دانم در چنین وضعیتی چرا این همه از خشکسالی تعجب کرده‌ایم. 

  • ۱ نظر
  • ۰۶ اسفند ۹۷ ، ۱۲:۵۷
  • اسماعیل

باب سجر (Bob Seger) یکی از ستاره‌های کلاسیک راک است که کارهای ارزنده و ماندگاری دارد. ولی متاسفانه در ایران کمتر شناخته شده است. 

یکی از بهترین کارهایش که بارها هم کاور شد"Turn the page" محصول 1998 است. معروفترین کاورش (از اثر اصلی هم معروفتر) توسط گروه متالیکا در سال 2004 باز-اجرا شد و تبدیل به یکی از موفق‌ترین کارهای این گروه شد تاجایی که حتی بعضی این کارو متعلق به گروه متالیکا می‌دانند! البته آهنگسازی زیبا، اجرای فوق العاده و کلیپ بسیار متفاوت و جنجالیش (به نسبت آن سالها) قابل توجه است. 

 

  • ۰ نظر
  • ۰۵ اسفند ۹۷ ، ۲۰:۴۱
  • اسماعیل

این مطلب را دقیقاً همانگونه که در بخش فارسی رادیو فرانسه متشر شده، اینجا می‌آورم. خواندن آن برای تقریباً نیمی از مردم ایران لازم و ضرروی است. نظرات شخصی من بر این نوشته و مطالبی در این خصوص بماند برای فرصتی بهتر. با هم این مطالب را با دقت بخوانیم:

بقلم ناصر اعتمادی منتشر شده در 05-10-2015 روزآمد شده در 05-10-2015 ساعت 18:07

  • ۰ نظر
  • ۰۵ اسفند ۹۷ ، ۱۶:۳۵
  • اسماعیل

مارسل گشه و آلن بدیو

نوشتۀ ناصر اعتمادی

کتاب "چه باید کرد؟" با عنوان فرعی "گفتگو دربارۀ کمونیسم و سرمایه داری و آیندۀ دموکراسی" حاصل مجادلات دو متفکر معاصر فرانسوی "آلن بدیو" و "مارسل گُشه" است که به تازگی در 157 صفحه توسط انتشارات "فلسفه" در فرانسه منتشر *شده است.

کتاب شامل هشت فصل، یک مقدمه و یک نتیجه گیری است که طی آن دو فیسلوف فرانسوی سیر تحول سیاسی و فکری و همچنین چگونگی آشنایی شان را با کمونیسم و افکار مارکس توضیح می دهند و سپس با تشریح وضعیت سرمایه داری معاصر طرح ها و فرضیات شان را دربارۀ نحوۀ خروج از سرمایه داری جهانی شده و گذار به جامعه ای دیگرپیش می نهند.

در فصل نخست کتاب "مارسل گُشه" از جمله نخستین همراهان "کورنلیوس کاستوریادیس" و "کلود لوفر" طی سال های دهۀ 1960 در نشریۀ معروف "سوسیالیسم یا بربریت" شرح می دهد که چگونه او در ادامۀ تأملات اش در خصوص مدرنیته و طرح "خودفرمانی" ("اتونومی")رفته رفته از مارکسیسم فاصله گرفت و به نوعی سوسیالیسم دموکراتیک تمایل پیدا کرد، در حالی که "آلن بدیو" بر گذار خود از "سوسیالیسم" یا "سوسیال دموکراسی" به "کمونیسم" از اواخر دهۀ 1960 تأکید می ورزد.

  • ۰ نظر
  • ۰۵ اسفند ۹۷ ، ۱۶:۳۲
  • اسماعیل

این ویدئو از سلسله ویدئوهای دکتر ایمان فانی است، توصیه می‌کنم با دقت ببینید: اندیشه پاسکال، فیلسوف، مخترع و ریاضیدان فرانسوی



اگر این ویدئو را از طریق لینک بالا دریافت نمی‌کنید، آن را مستقیماً از این لینک دریافت نمائید: دیدن در آپارات

  • ۰ نظر
  • ۰۵ اسفند ۹۷ ، ۱۶:۱۸
  • اسماعیل

اکثر آدمها خواهان داشتن درآمد زیاد هستند ولی....

این پاراگراف را بخوانید: 

«یکی از بزرگترین مشکلات افرادی که درآمد پایین دارند این است که که هرگز مهارت های کافی و خاص کسب نکرده اند. به همین دلیل مزیت رقابتی ندارند و قاعدتا درآمدشان پایین است. خودتو رو بگذار جای مدیر یک شرکت معتبر. حتما می دانی با یک آگهی استخدام، چند صد رزومه دریافت می کنی که تقریبا ٩٨٪؜ نوشته ها یکسان است. این ٩٨٪؜ در همه چیز معمولی هستند. لیسانس یا فوق لیسانس یک رشته معمولی از یک دانشگاه معمولی دارند. کامپیوتر و زبان انگلیسی را معمولی بلدند. مثل آدم های معمولی جامعه، تلویزیون می بینند و دایماً مشغول چک کردن موبایل هستند.»

 

اگر به اندازه کافی این مطلب شما را به اصل مسأله آگاه کرده است یک سر به این سایت بزنید: مطالعه‌ی شریف 

  • ۰ نظر
  • ۰۵ اسفند ۹۷ ، ۱۶:۱۴
  • اسماعیل

تشنگی پیرمرد ۷۸ ساله به نام جمعه در خواندن کتاب‌ها در کتاب فروشی‌های پل سرخ در غرب کابل نظر همه را جلب کرده. او می‌گوید:”در زمان‌های ما نه کتاب بود و نه کتابچه و قلم، نه مکتب بود و نه جای درستی که مردم بچه‌ها و دخترهایشان را در آنجا بفرستند تا سواد یاد بگیرند.”

  • ۰ نظر
  • ۰۵ اسفند ۹۷ ، ۰۱:۴۶
  • اسماعیل

بنا بر آن‌چه تهران تایمز در شماره‌ی 10 سپتامبر 2018 اعلام کرده است، شکاف تحصیلی بین مردان و زنان در ایران در حال کاهش است. این رقم که 4 دهه‌ی گذشته رقمی بالغ بر 40 درصد بوده امروزه به کمتر از 12 درصد رسیده است. یعنی در حال حاضر تعداد زنان  تنها 12 درصد کمتر از تعداد مردان باسواد جامعه است. همچنین در این نوشته اذعان شده است که تعداد زنان بی‌سواد در ایران رقم 1.800.00 نفر است. با توجه به اینکه نسبت تعداد زنان بی‌سواد به تعداد بی‌سوادان در وسعت جهانی 2 به 3 است، یعنی از هر سه نفر انسان بیسواد در جهان، دو نفر آنان زنان هستند؛ لذا می‌توان گفت در خصوص پر کردن شکاف تحصیلی بین مردان و زنان، جامعه‌ی ایران وضعیت خوبی دارد. 

  • ۰ نظر
  • ۰۵ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۳۳
  • اسماعیل

این داستان را از این جهت این‌جا و در این وبلاگ ذکر می‌کنیم که نمونه‌ی بارز یک طنز ساده و روان است کمه ضمن اشارات مستقیمی که به موضوعات مبتلابه جوامع دارد اما به دلیل مهارت نویسنده شکل داستانی خود را حفظ کرده است و خواننده را تا به انتها به همراه خود می‌کشد. نکته‌ی دیگر، بی‌زمان و بی‌مکان بودن داستان است. این یک نکته‌ی قوت محسوب می‌شود چرا که وقتی راجع به زمان و مکان خاصی می‌نویسید، در این صورت نوشته‌ی شما بیشتر روح ژورنالیستی دارد و تو گویی گزارشی است و یا تحلیلی است در یکی از صفحات داخلی یک روزنامه‌ی همان جامعه و مایِ خواننده الان داریم یک آرشیو از روزنامه‌های آن زمان را ورق می‌زنیم. این دو به این دلیل مهم با هم فرق دارند.

  • ۰ نظر
  • ۰۵ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۱۲
  • اسماعیل

یعقوب یسنا دوستی فیسبوکی است از اهالی دوست داشتنی افغانستان. در یکی از پست‌های خود داستانی ذکر کرده بر پایه واقعیت که خیلی تاسف برانگیر و البته تأمل برانگیز است. در اینجا مطلب را بدون کم و کاست ذکر می‌کنم و امیدوارم مایه‌ی تفکری باشد برای آنان که دوست دارند نظر و سلیقه خود را به دیگران تحمیل کنند: 

این پل در دره ما است. پل گل‌خمار نام دارد. 40 سال می‌شود که به‌این نام مسما شده‌است. گل‌خمار نام دختری بود. پدرش هنوز زنده است. شاید هشتاد سال، بیشتر داشته‌باشد. پدرش، گل‌خمار را به‌پسر کاکایش می‌خواهد بدهد. اما گل‌خمار پسر کاکای پدرش‌را نمی‌خواسته‌است. قرار بوده که فردا گل‌خمار را نکاح کنند. می‌گویند گل‌خمار لباس سرخ، شلوار (ازار) سفید و چادر سبز می‌پوشد؛ مایه خوشحالی پدر و خانواده می‌شود که گل‌خمار به‌عروسی خوش است، اما گل‌خمار تصمیمش را گرفته‌است. بهار بوده، موقع آب‌خیزی رود. گل‌خمار سر همین پل می‌رود و خود را به دریا پرتاب می‌کند. چند روز بعد تن گل‌خمار را از دریا بیرون می‌کنند. بعد از آن اتفاق این پل که دوطرف رود را بهم وصل می‌کند بنام گل‌خمار مسما شده‌است. مردانی‌که همسال گل‌خمار استند، گل‌خمار را خیلی دختر زیبا و قشنگ توصیف می‌کنند و تاسف می‌خورند؛ هنوز گل‌خمار را به‌یاد می‌آورند که چگونه ترانه‌های محلی زمزمه می‌کرده و در این دره، بزها و گوسپندهای پدرش‌را می‌چرانده‌است و در دل این دره تازه به‌جوانی رسیده بوده؛ 16 سال بیشتر نداشته که از خیر زندگی برای ازدواج ناخواسته می‌گذرد.

عکس دره گل خمار

  • ۲ نظر
  • ۰۵ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۰۵
  • اسماعیل
  • هر روز از زندگی فرصت تازه‌ای است که باید آن را دریابی.
  • هر روز از زندگی، روزی است که کائنات خود را موظف می‌داند آرزوهای تو را برآورده کند.
  • زندگی ما سرشار از فرصت های تازه و موقعیت‌های جدید برای پیشرفت و رشد است.
  • این ما هستیم که با نگاه خود آنها را می‌بینیم یا اینکه نادیده می گیریم.
  • افراد موفق در اطراف ما کم نیستند. اگر زندگی به ذات خود تلخ و دردناک می‌بود، باید برای آنها هم این چنین می بود.
  • ما در جهانی زندگی می کنیم که بیل گیتس، آینشتاین، استیو جابز، نیوتن و ... زندگی گرده‌اند و می‌کنند.
  • اگر زندگی چیز زیادی به ما نداده است از آن جهت نبوده است که چیز زیادی نداشته است. بلکه از این جهت است که ما چیز زیادی از آن نخواسته‌ایم.

  • ۰ نظر
  • ۰۴ اسفند ۹۷ ، ۰۱:۲۹
  • اسماعیل

هر وقت هر کاری دلت خواست بکن. منتظر فردا نباش. منتظر لحظه طلایی که اصلاً نباش. منتظر حتی یک دقیقه دیگر هم نباش. فقط انجام بده و بگذار رفتار تو مانند پژواکی در این کائنات لایتناهی طنین انداز شود. 

  • ۰ نظر
  • ۰۴ اسفند ۹۷ ، ۰۱:۲۳
  • اسماعیل

پاشو برویم این اطراف دوری بزنیم. مهم نیست چه ساعت روز است و هوا چطور است و نمیدانم باد چه قدر تند و سرد است و فلان و بیسار. برویم و بگذاریم کمی از این حالت تکراری خارج شویم. کمی خلاف همیشه باشیم. و کمی از همه چیزهای مزاحم اطراف دور شویم تا بتوانیم روی فکرهای اصلی‎مان و هدف‎های اصلی‎مان متمرکز شویم. کمی خودمان باشیم و بگذاریم طبیعت ما را در آغوش خود محکم بفشارد.

  • ۰ نظر
  • ۰۴ اسفند ۹۷ ، ۰۱:۱۱
  • اسماعیل

«مشاهده دختران سودانی که عمل ختنه ای ده چندان وحشیانه تر از عمل دختران مصری را به خود دیده بودند ، مرا سخت به وحشت انداخت . در مصر به قطع کلیتوریس اکتفا میکنند و معمولا تمام ان را هم بر نمی دارند . اما در سودان، عمل ختنه قطع کامل تمامی ارگان های تناسلی بیرونی را در بر میگیرد. انها علاوه بر قطع کلیتوریس ، دو لب بزرگ بیرونی ، و دو لب کوچک درونی را نیز قطع میکنند .تنها دهانه بیرونی مجرای تناسلی انها از اسیب در امان می ماند، البته ان هم بعد از دوختن چند بخیه اضافی، و تنگ کردن ان پس از اتمام عمل ختنه به حدی که خروج خون حیض عملی باشد. نتیجتا در شب ازدواج لازم خواهد شد که با چاقوی جراحی و یا قیچی معمولی ، یک یا هر دو انتهای دهانه مزبور شکافته شود و راه دخول باز گردد. به هنگام طلاق دهانه بیرونی مجرای زن یکبار دیگر دوخته می شود تا مانع روابط جنسی او در اینده گردد. گشایش دهانه مزبور تنها در صورت ازدواج مجدد زن مجاز خواهد شد.»

  • ۲ نظر
  • ۰۳ اسفند ۹۷ ، ۲۲:۵۳
  • اسماعیل

ادبیات اقلیت ـ روز یکشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۵ نشستی با موضوع ادبیات داستانی معاصر روس با حضور خانم دکتر یوگِنیا نیکیتنکو، پژوهشگر روس و جمعی از داستان‌نویسان و علاقه مندان ادبیات داستانی در شهر کتاب قم برگزار شد.

این مطلب به صورت یک فایل ورد روی سیستم ذخیره بود. امروز نگاهی بهش انداختم، ابتدا فکر کردم تاریخ برگزاری این نشست مربوط به سال 96 باشد ولی وقتی جستجو کردم و لینک اصلی مطلب را یافتم، متوجه شدم که در واقع تاریخ آن سال 1395 است. به هر حال برای دوستداران ادبیات خالی از لطف نیست که نگاهی دوباره به این گفتگو بیاندازند. خاصه کسی مثل من که ادبیات روس را دوست دارد. 

  • ۰ نظر
  • ۰۳ اسفند ۹۷ ، ۱۸:۱۲
  • اسماعیل

هر وقت صحبت از شخصی مانند دانلد ترامپ رئیس جمهور ایالات متحده (یا مشابه آن محمود احمدی نژاد رئیس جمهور سابق ایران، مارین لوپن کاندیدای پای ثابت جبهه‌ی ملی در انتخابات ریاست جمهوری فرانسه و ...) به میان می‌آید، خیلی کم پیش می‌آید که اظهار نظرها از دو حالت طرفداری توأم با تعصب یا نقد همراه با خشم خارج باشد. یک نکته قابل توجه در این خصوص این است که معمولاً به گونه‌ای از شخصی مانند ترامپ سخن به میان می‌آوریم که گویی او تنها کسی که است که چنین می‌اندیشد و همو است که با زور و اجبار و بدون مخالفت جامه‌ی عمل به تن افکار خود می‌پوشاند. در مقاله‌ی که اخیراً به قلم حنیف غفاری در تهران تایمز به چاپ رسیده، در کنار پرداختن به گفته‌ها و موضع‌گیری‌های اخیر دانلد ترامپ در سفر به انگلستان و دیدار و گفتگوهای وی با ترزا می نخست وزیر انگلستان، نویسنده به آماری اشاره می‌کند که جای بسی تأمل دارد: بر مبنای نظرسنجی دانشگاه کوئینی پیاک 49% مردم آمریکا معتقدند که دانلد ترامپ فردی نژادپرست است و در مقابل 47% درصد مردم معتقد بوده‌اند که رئیس جمهورشان فرد نژادپرستی نیست. 

  • ۱ نظر
  • ۰۳ اسفند ۹۷ ، ۱۳:۰۳
  • اسماعیل

مطلبی که در اینجا می خوانید از صفحه فیسبوک آقای نادر موسوی برگزیده شده است. 

  • ۶ نظر
  • ۰۳ اسفند ۹۷ ، ۰۴:۱۴
  • اسماعیل

امروزه دیگر کسی نمی‌تواند توانایی‌های زنان را در علوم و مهندسی انکار کند. لااقل با صدای بلند این کار را نخواهد کرد. آنها از خیلی از ما بهتر ظاهر شده‌اند. یادمان باشد. لااقل من یکی خیلی مفتخرم که اولین برنده‎‌ی ایرانی جایزه فیلدز در جهان، یک زن بود. اگر قرار باشد از این به بعد جایزه‌ای در این ابعاد به دانشمندان ایرانی اهدا شود، آنها خود را دنباله رو یک زن خواهند دانست. همانگونه که ما رشد خود را مدیون مادرانمان هستیم، در اینجا هم روح زنانه انسان است که برای ما منبع الهام و الگو خواهد بود. 

بگذریم. علیرغم اینکه ما با افت و خیزهای فراوان در طول تاریخ زن‌ها را پس رانده‌ایم و آنها در طول زمان، اما بی توقف و بدون ذره‌ای شک، به تلاش خود برای احقاق حقوق خود پرداخته‌اند و در بسیاری از زمینه‌ها کارهای بزرگی کرده‌اند، هنوز اما، راه بسیاری تا برابری جنسیتی داریم. این نابرابری گاهی برآمده از کلیشه‌های فکری است که خیلی از ما، چه زن و چه مرد، بدان‌ها دچاریم. یکی از این کلیشه‌ها که بسی بی اساس است می‌گوید که زن و مرد توانایی یکسانی در یادگیری ریاضیات ندارند. متاسفانه وقتی فکر می‌کنید که نمی‌توانید ریاضیات را بیاموزید یا تحت تأثیر کلیشه‌های حاکم بر جامعه از ریاضیات خوشتان نمی‌آید و قبل از تجربه واقعی آن، آن را در ذهن خود مورد قضاوت قرار داده‌اید، در عمل هم ریاضیات را نمی‌آموزید و مرتب از آن دوری می‌کنید. و این دوری کردن و انجام ندادن باعث ضعف مهارت‌های حل مسأله خواهد شد، که این هم به نوع خود باعث تقویت این انگاره می‌شود که شما در ریاضیات ضعیف هستید و بالذات توانایی یادگیری آن را ندارید. 

در مقاله‌ی زیر که در شماره‌ی هفتم آگوست سال 2018 روزنامه‌ی نیویورک تایمز چاپ شده است، به تفصیل به این موضوع پرداخته شده است. نویسنده‌ی مقاله خانم باربارا اُکلی (Barbara Oakley) خود استاد دانشگاه در مهندسی و نویسنده‌ی کتاب‌هایی در زمینه‌ی یادگیری است. از شما دعوت می‌کنم آن را با دقت بخوانید. در انتها متذکر می‌شوم که به دلیل نداشتن وقت نمی‌توانم تمام مقالاتی را که می‌خوانم و مفید می‌یابم را ترجمه کنم، لذا از دوستانی که وقت، دقت و حوصله‌ی کافی دارند استدعا دارم اصل این مقاله را ترجمه نمایند. در همین وبلاگ با نام آنها منتشر خواهیم ساخت. 

  • ۳ نظر
  • ۰۲ اسفند ۹۷ ، ۲۲:۵۸
  • اسماعیل

هارولد بلوم / ترجمه: بهار احمدی‌فرد

راسکلنیکف دانشجوی ملولی است که خیال کشتن پیرزن رباخوار را در سر دارد. فانتاسماگوریای (فانوس خیال) او زمانی به حقیقت می‌پیوندد که نه‌ فقط پیرزن بلکه خواهر ناتنی نیمه‌دیوانه پیرزن را هم به قتل می‌رساند. پس ‌از آن، بخش اعظم سرنوشت راسکلنیکف به‌ مواجهه او با سه کاراکتر اصلی رمان وابسته است. اولین، سونیاست، فرشته جوان پرهیزگاری که خویشتن را قربانی کرده تا زندگی خواهر و برادر بینوایش را تامین کند. کاراکتر بعدی پارفیری پترویچ است، بازرس هوشمندی که سرِ حوصله خواهان قصاص راسکلنیکف است. سومی؛ سویدریگایلف است که از همه جذاب‌تر است. او بنای یادبود باشکوهی از نفس‌گرایی نهیلیستی و شهوت سرد و بی‌روح است.

داستایوسکی

  • ۰ نظر
  • ۰۲ اسفند ۹۷ ، ۱۷:۲۸
  • اسماعیل
دو قدم مانده به صبح
آخرین نظرات