نوشته بودی آخرش که چه ؟ تا کی باید ادامه بدهیم؟ اصلا باید به کجا برسیم؟ برایت مینویسم که اصلا قرار نیست که به جایی برسیم. مثل همان اسبهای شهر بازی که سوار شدیم. مگر با آنها به جایی رسیدیم؟ فقط چند دقیقهای چرخ زدیم و خندیدیم و برای هم بوسه فرستادیم .مثل همان دو تا میز زرد پلاستیکی کنار اسکله که هیچ وقت به جایی نرسیدند، مثل همان کشتی هلندی که سالهای سال است که روی دریا سرگردان است. نوشته بودی میخواستی که حالم را بپرسی. برایت مینویسم که خوبم اما نه آنطور
- ۱ نظر
- ۳۰ تیر ۰۳ ، ۱۳:۲۶